اکسیلغتنامه دهخدااکسی . [ اَ سا ] (ع ن تف ) فلان ٌ اکسی من فلان ؛ فلان از فلان بیشتر است در لباس پوشیدن و لباس بخشیدن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پوشیده ت
اکسیلغتنامه دهخدااکسی . [ اِ ] (یونانی ، حرف ، اِ) نام حرف چهاردهم از حروف یونانی و نماینده ٔ ستاره های قدر چهاردهم . وصورت آن این است . x (کوچک : x ) (یادداشت مؤلف ).
کاغذ عکسیلغتنامه دهخداکاغذ عکسی . [ غ َ ذِ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کاغذی که برای عکس میکشیدند : بسکه رنگین شده از نقش بتان سینه ٔ ماصفحه ٔ کاغذ عکسی بود آئینه ٔ ما. جلال سیادت
اطلاعات عکسیphotographic intelligenceواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهاطلاعات حاصل از تفسیر عکس که برای بهرهبرداری اطلاعاتی طبقهبندی و ارزشیابی میشود
اسلایدفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهعکسی که بر روی صفحۀ شفاف گرفته میشود و در دستگاه پروژکتور بر روی پرده منعکس میگردد.
پیرانماcyclorama 2واژههای مصوب فرهنگستانعکسی بزرگ متشکل از چند قطعه عکس که بر دیوارۀ داخلی اتاقی استوانهای قرار میگیرد تا برای تماشاگری که در وسط اتاق قرار دارد جلوهای طبیعی را به نمایش درآورد
خودعکسselfieواژههای مصوب فرهنگستانعکسی که با گوشیهای هوشمند یا دوربینهای رقمی از خود میگیرند و اغلب در وبگاههای رسانههای اجتماعی به اشتراک میگذارند