عراقلغتنامه دهخداعراق . [ ع ِ ] (ع اِ) نام پرده ای است در موسیقی که به وقت چاشت سرایند. (آنندراج ) : تا مطربان زنند لبینا و هفت خوان در پرده ٔ عراق و سرزیر و سلمکی . میزانی (از
عراقلغتنامه دهخداعراق . [ ع ُ ] (ع اِ) استخوان که گوشت آن خورده شده باشد. (اقرب الموارد). استخوان با گوشت . (منتهی الارب ) || آب صافی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || باران ب
اراقلغتنامه دهخدااراق . [ اَ ] (اِخ ) موضعی است در قول ابن احمر:کأن علی الجمال أوان حُفّت هجائن من نِعاج اراق عینا.و زیدالخیل الطائی گوید:و لما أن بدت لصفا أراق تجمع من طوائ
عراق عجملغتنامه دهخداعراق عجم . [ ع ِ ق ِ ع َ ج َ ] (اِخ ) ایالت جبال را در قرون وسطی غالب اوقات عراق عجم نامیده اند تا با عراق عرب اشتباه نشود. ایالات جبال (عراق عجم ) شهرهای بزرگی
عراق الغیثلغتنامه دهخداعراق الغیث . [ ع ُ قُل ْ غ َ ] (ع اِ مرکب ) گیاهی است که از پس باران روید. (منتهی الارب ).
عراق عجملغتنامه دهخداعراق عجم . [ ع ِ ق ِ ع َ ج َ ] (اِخ ) ایالت جبال را در قرون وسطی غالب اوقات عراق عجم نامیده اند تا با عراق عرب اشتباه نشود. ایالات جبال (عراق عجم ) شهرهای بزرگی
عراق الغیثلغتنامه دهخداعراق الغیث . [ ع ُ قُل ْ غ َ ] (ع اِ مرکب ) گیاهی است که از پس باران روید. (منتهی الارب ).
عراقانلغتنامه دهخداعراقان . [ ع ِ ] (اِخ ) تثنیه ٔ عراق (در حالت رفع). بصره و کوفه . (معجم البلدان ) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).