فرضیة اِیریAiry hypothesisواژههای مصوب فرهنگستانفرضیهای مبتنی بر ترازمندی گرانشی (همایستایی) میان پوسته و گوشته
پوستپارdermatome 2, dermatomic areaواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از پوست که آوَرانهای (afferents) یک عصب نخاعی آن را عصبدهی میکنند
آرایۀ شلومبرگرSchlumberger array, Schlumberger electrode arrayواژههای مصوب فرهنگستانآرایهای که در آن زوجالکترودهای داخلی برای اندازهگیری ولتاژ، در مقایسه با زوجالکترودهای خارجی جریان، خیلی به هم نزدیکاند
آرایۀ وِنِرWenner array, Wenner electrode arrayواژههای مصوب فرهنگستانآرایهای با الکترودهای همفاصله و متقارن که میتواند در امتداد خط اندازهگیری گسترش یابد
عاریلغتنامه دهخداعاری . (ع ص ) برهنه . ج ، عُراة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). رجل عاری الاشاجع؛ مردی که گوشت ندارد. (مهذب الاسماء). کسی که به بیماری «عروا» مبتلا شود. (اقرب الموارد). || مبرا و بی مو. || صاف . || معاف . || ساده . نادان . (ناظم الاطباء). || جوینده و آهنگ کننده ٔ ا
عاریلغتنامه دهخداعاری . (اِخ ) محمدبن ابراهیم بن عبدالرحمان الاریحاوی عاری در سالهای 1018 - 1199 هَ . ق . می زیست و یکی از فقها و مفتیان بود. (الاعلام زرکلی ).
شعاریلغتنامه دهخداشعاری . [ ش َ را ] (اِخ ) کوهی است . (منتهی الارب ). کوهی است در یمامة. (از معجم البلدان ).
معاریلغتنامه دهخدامعاری . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مَعری ̍. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || فرشها و گستردنیها. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آنچه دیده شود مانند رخسار و دستها و پاها. (از اقرب الموارد): ما احسن معاری هذه المراءة؛ چه نیکوست دست و پای و روی و رخسا
بی عاریلغتنامه دهخدابی عاری . (حامص مرکب ) باعاری (از اضداد است ). (یادداشت مؤلف ). || در تداول مردم ، بی چشم و رویی . || تنبلی .
تغافل شعاریلغتنامه دهخداتغافل شعاری . [ ت َ ف ُ ش ِ ] (حامص مرکب ) غفلت و بی خبری . (ناظم الاطباء). و رجوع به تغافل و دیگر ترکیبهای آن شود.