سافلفرهنگ مترادف و متضاد۱. پایین، تحت، زیر، دون، فرود ≠ بالا، فراز ۲. پست ۳. نشیب ≠ فراز ۴. فرومایه، زبون، سفله، دنی
سافللغتنامه دهخداسافل . [ ف ِ ] (ع ص ،اِ) فرود و پست . (منتهی الارب ) (غیاث ) (آنندراج ). نقیض عالی . (منتهی الارب ) (قطر المحیط). پائین . نقیض بالا: فجعلنا عالیها سافلها و امطر
ثافللغتنامه دهخداثافل . [ ف ِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از ثفل . || سرگین . || آنچه بتک نشیند از هرچیز.
سافلوللغتنامه دهخداسافلول . [ ف ِ ] (اِخ ) ماآنو (سافلول ) پنجمین تن از سلسله ٔ پادشاهان خُسرُوِن بود و این سلسله در قرن پیش از میلاد در ارمنستان حکومت میکرد و زیر دست اشکانیان بو
سافلةلغتنامه دهخداسافلة. [ ف ِل َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث سافل . رجوع به سافل شود. || دبر مردم . (مهذب الاسماء). بن مردم . (منتهی الارب ). المقعدة و الدبر. (قطر المحیط). سوراخ . (دهار
سافلینلغتنامه دهخداسافلین . [ ف ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ سافل در حالت جری و نصبی . رجوع به سافل شود. || پیری یعنی پائین ترین زندگانی . (شرح قاموس ). || هلاک شدن . (شرح قاموس ). || گمراه
shagsدیکشنری انگلیسی به فارسیشگفت انگیز، موی کرک شده، موی درهم وبرهم، موی زبر، توتون زبر، پارچه مویی زبر، درهم و برهم ساختن، خشن ساختن، تکان دادن، لرزاندن
سافلةلغتنامه دهخداسافلة. [ ف ِل َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث سافل . رجوع به سافل شود. || دبر مردم . (مهذب الاسماء). بن مردم . (منتهی الارب ). المقعدة و الدبر. (قطر المحیط). سوراخ . (دهار
سافلینلغتنامه دهخداسافلین . [ ف ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ سافل در حالت جری و نصبی . رجوع به سافل شود. || پیری یعنی پائین ترین زندگانی . (شرح قاموس ). || هلاک شدن . (شرح قاموس ). || گمراه
سافلوللغتنامه دهخداسافلول . [ ف ِ ] (اِخ ) ماآنو (سافلول ) پنجمین تن از سلسله ٔ پادشاهان خُسرُوِن بود و این سلسله در قرن پیش از میلاد در ارمنستان حکومت میکرد و زیر دست اشکانیان بو