ضغوثلغتنامه دهخداضغوث . [ ض َ ] (ع ص )ماده شتری که در فربهی آن شک باشد پس بدست بمالند تافربهی را از لاغری معلوم کنند. (منتهی الارب ). اشتر که کوهانش بمجند تا فربه است یا نه . (مهذب الاسماء).
دغدلغتنامه دهخدادغد. [ دُ ] (اِ) عروس که زن داماد است . (از برهان ) (از آنندراج ). عروس .(صحاح الفرس ). || بیوگ . (ناظم الاطباء).
دغتلغتنامه دهخدادغت . [ دَ ] (ع مص ) فشردن گلوی کسی تا جان دهد. خفه کردن کسی را تا بقتل برسد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
دغیاتلغتنامه دهخدادغیات . [ دَ غ َ ] (ع اِ) ج ِ دَغوة. (منتهی الارب ). ج ِ دَغیة.(ناظم الاطباء). رجوع به دغوة و دغیة و دغوات شود.
مجیدنلغتنامه دهخدامجیدن . [ م َ دَ ] (مص ) بسودن . مالیدن . دست مالیدن . لمس کردن . برمجیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): ضغوث ؛ اشتر که کوهانش بمجند تا فربه است یا نه . (مهذب الاسماء، یادداشت ایضاً). المجس ؛ آنجا که طبیب بمجد از دست . (محمودبن عمر، یادداشت ایضاً). النبض ؛ آنجا که طبیب بمجد ا