ضربۀ زاویهایangular impulseواژههای مصوب فرهنگستانتغییر تکانۀ زاویهای جسم غیرنقطهای در بازۀ زمانی معین
دربچهلغتنامه دهخدادربچه . [ دَ چ َ / دَ ب َ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) مصغر درب . دریچه . در کوچک . (آنندراج ). در خرد. درچه : روز و شب دربچه ٔ مشرق و مغرب باز است ورنه از تنگی این خانه نفس می گیرد.<
دربهلغتنامه دهخدادربه . [ دَ ب ِ ](اِخ ) دهی است از دهستان سوسن بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز، واقع در 24هزارگزی شمال ایذه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
دربهلغتنامه دهخدادربه . [ دَب َ / ب ِ ] (اِ) پارچه و پینه که بر جامه دوزند. (برهان ). پینه و درپی و پاره ای که بر جامه جز آن دوزند.(ناظم الاطباء). درپه . درپی . وصله . رقعه : زبس دربه که زد بر خرقه ٔ خویش ز سنگینی بدی هفتاد من
دربةلغتنامه دهخدادربة. [ دَ رِ ب َ ] (ع ص ) مؤنث دَرِب ، حریص . گویند: عقاب دربة علی الصید؛ عقاب حریص و دلیر بر شکار.(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || زن عاقل و خردمند. || زن حاذق و ماهر در صنعت خویش . (از اقرب الموارد). و رجوع به دَرِب شود.
دربةلغتنامه دهخدادربة. [ دُ ب َ ] (ع اِ) عادت و خوی و دلیری بر حرب و هر کار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کوهان گاو بداصل . (منتهی الارب ).