صنقةلغتنامه دهخداصنقة. [ ص َ ن ِ ق َ ] (ع ص ) جمل صنقة؛ شتر دفزک و کلان و ناقةصنقة کذلک یا آن مخصوص به نر است . (منتهی الارب ). دراقرب الموارد آنرا بفتح نون ضبط کرده و نویسد: جمل صَنَقَة؛ بزرگ سطبر و تا مبالغت را بود نه تأنیث .
سنقحالغتنامه دهخداسنقحا. [ ] (اِخ ) یکی ازحکما که در صنعت کیمیا (زرسازی ) بحث کرده و بعمل اکسیر تام رسیده است . (یادداشت مؤلف از ابن الندیم ).
چسپناکیلغتنامه دهخداچسپناکی . [ چ َ ] (حامص مرکب ) چسپندگی . لزوجت . دوسگنی . نوچی . چسپ آلودگی . وزکناکی . رجوع به چسب و چسپ و چسپندگی و چسپناک شود.