صنامیلغتنامه دهخداصنامی . [ ص َن ْ نا ] (ص نسبی ) نسبت است به صَنّام ، جد این خاندان . (الانساب سمعانی ).
یبروح صنمیلغتنامه دهخدایبروح صنمی . [ ی َ ح ِ ص َ ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یبروح الوقاد. سراج القطرب . (از دزی ج 2 ص 848). رجوع به یبروح و یبروح الصنم شود.
سناملغتنامه دهخداسنام . [ س َ] (ع اِ) کوهان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کوهان (شتر) ج ، اَسْمِنَه . (مهذب الاسماء) (غیاث ) : زمام او طریق او و راهبرسنام او و دست او عصای او. منوچهری (دیوان ص 83).گ
سنمةلغتنامه دهخداسنمة. [ س َ ن َ م َ ] (ع اِ) شکوفه ٔ گیاه . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سرشاخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سرشاخه ٔ گیاه . (ناظم الاطباء).
شناملغتنامه دهخداشنام . [ ] (اِخ ) (بمعنی پیشانی خرسها) یکی از مرز و بوم اراضی موعود است که فیمابین عینان و ربله واقع بود. (قاموس کتاب مقدس ).
شنیمهلغتنامه دهخداشنیمه . [ ش َ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز. سکنه ٔ آن 125 تن . آب از چاه . محصول آن غلات . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).