صلاتلغتنامه دهخداصلات . [ ص َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان درکاسیده بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری . در 24هزارگزی شمال باختری کیاسر. دارای 45 تن سکنه . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج
صلاتلغتنامه دهخداصلات . [ ص َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان وردیمه سورتیچی بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری . در 45 هزارگزی شمال باختری کیاسر. دارای 45 تن سکنه . (فرهنگ جغرافیائی
صلاتلغتنامه دهخداصلات . [ ص ِ ] (ع اِ) ج ِ صِلَة. عطایا. جوایز : صلات ومواهب پادشاهان بر من متواتر شد. (کلیله و دمنه ).گر بسته بود بر تو در خانه ٔ تو بودبر هر کسی گشاده طریق صلا
سلعتفرهنگ انتشارات معین(سَ عَ) [ ع . سلعة ] (اِ.) 1 - سر - شکستگی هر مقدار که باشد؛ ج . سلعات ، سلاع . 2 - آن که پوست بشکافد. 3 - آژخ که بی درد بر اندام پدید آید. 4 - خنازیر.
سلاتلغتنامه دهخداسلات . [ س َ ] (اِخ ) نام سازنده ای بود. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (ع اِ) کاسه لیس . (برهان ) (مهذب الاسماء) (جهانگیری ).
علیه الصلات والسلامفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهدرود و تحیت بر او باد. Δ پس از ذکر نام پیغمبر میآید.
صلواتفرهنگ انتشارات معین(صَ لَ) [ ع . ] (اِ.) جِ صلات (صلاة ) ؛ 1 - نمازها. 2 - دعاها. 3 - درودها. 4 - اللهم صلی علی محمد وآله محمد.
صلواتفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. [جمعِ صلاة و صلوة] = صَلات۲. درود خاص بر پیغمبر اسلام و خاندان او؛ ذکر «اللّهم صلّ علی محمد و آل محمد».۳. [مجاز] درودها؛ تحیتها.
بنوموسیلغتنامه دهخدابنوموسی . [ ب َ سا ] (اِخ ) محمد و احمد و حسن بنوموسی بن شاکر و اصل موسی بن شاکر... (کذا) و افراد این خاندان ازآنانند که در طلب علوم قدیمه از بذل رغائب و صلات ک