صلاتفرهنگ فارسی عمیدنماز.⟨ صلات کشیدن: (مصدر لازم) [قدیمی] به آواز بلند «الصلاة» گفتن برای دعوت مردم به نماز.
صلاتلغتنامه دهخداصلات . [ ص َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان درکاسیده بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری . در 24هزارگزی شمال باختری کیاسر. دارای 45 تن سکنه . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
صلاتلغتنامه دهخداصلات . [ ص َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان وردیمه سورتیچی بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری . در 45 هزارگزی شمال باختری کیاسر. دارای 45 تن سکنه . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).<br
سلاتلغتنامه دهخداسلات . [ س َ ] (اِخ ) نام سازنده ای بود. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (ع اِ) کاسه لیس . (برهان ) (مهذب الاسماء) (جهانگیری ).
سلاطلغتنامه دهخداسلاط. [ س ِ ] (ع اِ) ج ِ سِلطَة. تیر دراز باریک . (منتهی الارب ). || توبره ای که در آن کاه کنند. (ناظم الاطباء).
شیلاتفرهنگ فارسی عمید۱. شرکتی که دارای تٲسیسات و وسایلی برای صید ماهی از دریا و فروش آن به بازارهای داخلی و خارجی است.۲. صنعت ماهیگیری.
نماز جماعتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب جماعت، عبادات جمعی، نمازجمعه، صلات خمسه تناولالقربان، تناولعشای ربانی
تارکفرهنگ فارسی عمیدترککننده؛ رهاکننده.⟨ تارک دنیا: کسی که دنیا را ترک کند و گوشهنشین شود؛ زاهد؛ پارسا.⟨ تارک صلات: ‹تارکالصلوة› کسی که نماز را ترک کند؛ آنکه نماز نگزارد.
صلواتفرهنگ فارسی معین(صَ لَ) [ ع . ] (اِ.) جِ صلات (صلاة ) ؛ 1 - نمازها. 2 - دعاها. 3 - درودها. 4 - اللهم صلی علی محمد وآله محمد.
منفصلاتلغتنامه دهخدامنفصلات . [ م ُ ف َ ص ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ منفصله . رجوع به منفصله و ترکیب قضایای منفصله ذیل مدخل بعد شود.
مواصلاتلغتنامه دهخدامواصلات . [ م ُ ص َ ] (ع اِ) ج ِ مواصلة (مواصلت ). (از یادداشت مؤلف ). رجوع به مواصلت شود.
مفاصلاتلغتنامه دهخدامفاصلات . [ م َ ص ِ ] (ع اِ) مأخوذ از عربی ، مفاصلها وپیوندگاهها. (ناظم الاطباء). و رجوع به مفاصل شود.