مقیاس توفند سفیر ـ سیمپسونSaffir-Simpson hurricane scaleواژههای مصوب فرهنگستانطرحوارۀ ردهبندی شدت توفند براساس بیشینۀ سرعت باد سطح زمین و نوع و گسترۀ خسارت ناشی از توفان
چشفرلغتنامه دهخداچشفر. [ چ َ / چ ِ ف َ ] (اِ) بمعنی چشپر است که نشان پا باشد عموماً. (برهان ) (جهانگیری ) (آنندراج ). چشپر و نشان پای . (ناظم الاطباء). چشپر. (فرهنگ نظام ). جای پای آدمی . رد پای انسانی . رجوع به چشپر شود. || نشان پای سباع خصوصاً. (برهان ) (جه
شفرلغتنامه دهخداشفر. [ ش َ ] (ع مص ) زدن بر کناره ٔ شرم زن در هنگام آرمیدن با وی . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || کم شدن . ناقص گردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
شفرلغتنامه دهخداشفر. [ ش ِ ف ِ ] (اِخ ) شارل خاورشناس نامی فرانسه در قرن 19 م . که سیاستنامه ٔ خواجه نظام الملک را به سال 1891 م . و تاریخ بخارا را به سال 1892 م . و سفرنامه ٔ ناصرخسرو را در
صفردیکشنری عربی به فارسیعدد صفر , رمز , حروف يا مهر رمزي , حساب کردن (بارقام) , صفر گذاردن , برمزدراوردن , عدم , هيچ
cipherدیکشنری انگلیسی به فارسیرمز، حروف یا مهر رمزی، عدد صفر، صدر، سری کردن، حساب کردن، صفر گذاردن، برمز دراوردن
ciphersدیکشنری انگلیسی به فارسیرمزهای، رمز، حروف یا مهر رمزی، عدد صفر، صدر، سری کردن، حساب کردن، صفر گذاردن، برمز دراوردن
صفردیکشنری عربی به فارسیصفر , هيچ , مبداء , محل شروع , پايين ترين نقطه , نقطه گذاري کردن , روي صفرميزان کردن
صفردیکشنری عربی به فارسیعدد صفر , رمز , حروف يا مهر رمزي , حساب کردن (بارقام) , صفر گذاردن , برمزدراوردن , عدم , هيچ
صفرفرهنگ فارسی عمید۱. ماه دوم از سال قمری، پس از محرم و پیش از ربیعالاول.۲. (پزشکی) [قدیمی] = یرقان۳. [قدیمی] گرسنگی.
صفرفرهنگ فارسی عمید۱. (ریاضی) عددی به شکل «۰ یا . » که با قرار دادن آن در طرف راست عددی، آن را دهبرابر میکند.۲. (صفت) [مجاز] نو؛ کارنکرده: ماشین صفر.۳. (نجوم) [قدیمی] = حَمَل
دریای اصفرلغتنامه دهخدادریای اصفر. [ دَرْ ی ِ اَ ف َ ] (اِخ ) بحر اصفر. دریای زرد. رجوع به بحر اصفر ذیل بحر شود.
حجر اصفرلغتنامه دهخداحجر اصفر. [ ح َ ج َ رِ اَ ف َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سنگی که رنگ زرد دارد. (نزهة القلوب حمداﷲ مستوفی ).
حجرالصفرلغتنامه دهخداحجرالصفر. [ ح َ ج َ رُص ْ ص ُ ] (ع اِ مرکب ) صاحب نخبةالدهر گوید: و حجر الصفر سماه ارسطو ایضاً مغناطیس النحاس الاصفر و الاحمر و هو حجر مشوب بصفرة و غبرة و کمودةو اذا قرب منه النحاس التصق به . (نخبةالدهر ص 74).
چقا صفرلغتنامه دهخداچقا صفر. [ چ َ ص َ ف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باوندپور بخش مرکزی شهرستان شاه آباد که در 32 هزارگزی شمال خاوری شاه آباد و 500 گزی راه شوسه ٔ شاه آباد به کرمانشاه واقع است . دشت و سردسیر است و<span class="h
حب العصفرلغتنامه دهخداحب العصفر. [ ح َب ْ بُل ْ ع ُ ف ُ ] (ع اِ مرکب ) قرطم . تخم کاجیره . خسک دانه .