صراملغتنامه دهخداصرام . [ ص ُ] (ع اِ) نام جنگ بدان جهت که میبرد قرابت و مودت را. || (ص ) مرد توانا و سخت برنده . مرد قوی بر بریدن . || (اِ) داهیة. بلا. (منتهی الارب ). سختی . ||
صراملغتنامه دهخداصرام . [ ] (اِخ ) ابن بلخی گوید: صرام و بازرنگ دو ناحیت است میان زیز و سمیرم . هوای آن سردسیر است بغایت و قهستانی ، آب دشوار و آب های روان ، سال تا سال برف از ک
صراملغتنامه دهخداصرام . [ ص َ / ص ِ ](ع اِ) وقت بریدن خرما. (مهذب الاسماء). هنگام دروِ خرما. (منتهی الارب ). || هنگام رسیدن خرما.(منتهی الارب ). هنگام رسیدگی بریدن بار نخل . ||
صراملغتنامه دهخداصرام . [ ص َرْ را ] (اِخ ) ابوالحسن محمدبن خلف بن عصام بن احمد الفرایضی الصرام . وی از اهل بخارا بود و بخراسان آمد و به عراق شد. از سهل بن متوکل و سهل بن بشر و
سراملغتنامه دهخداسرام . [ س َ ] (اِخ ) نام قله کوهی است که خط سرحدی ایران و عراق از قله ٔ آن عبور میکند. (از جغرافیای غرب ایران ص 135).
صرامتلغتنامه دهخداصرامت . [ ص َ م َ ] (ع اِمص ) جلادت . (تاج المصادر بیهقی ). دلیری و چالاکی . (از منتهی الارب ). دلاوری . (غیاث ). شجاعت . جلدی . || (مص ) قطع کردن . (غیاث از صر
صرامتفرهنگ انتشارات معین(صَ مَ) [ ع . صرامة ] 1 - (مص م .) بریدن ، قطع کردن .2 - (اِمص .)دلیری ، شجاعت . 3 - بُرندگی .
صرامتفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. تیز و برنده شدن.۲. دلیر و بیباک شدن.۳. شجاعت؛ دلیری؛ بیباکی.۴. چالاکی.۵. بُرندگی.
صِرَاطِيفرهنگ واژگان قرآنراه روشن من( از ماده ( ص ر ط )گرفته شده ، که بمعناي بلعيدن است ، و راه روشن مثل اينکه رهرو خود را بلعيده ، و در مجراي گلوي خويش فرو برده ، که ديگر نميتواند اين
صرامتلغتنامه دهخداصرامت . [ ص َ م َ ] (ع اِمص ) جلادت . (تاج المصادر بیهقی ). دلیری و چالاکی . (از منتهی الارب ). دلاوری . (غیاث ). شجاعت . جلدی . || (مص ) قطع کردن . (غیاث از صر
صرامتفرهنگ انتشارات معین(صَ مَ) [ ع . صرامة ] 1 - (مص م .) بریدن ، قطع کردن .2 - (اِمص .)دلیری ، شجاعت . 3 - بُرندگی .
سیمتختلغتنامه دهخداسیمتخت . [ ت َ ] (اِخ ) ناحیتی است سردسیر بغایت و آبهای روان و مجاور صرام و با زرنگ است . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 144).