شحنهلغتنامه دهخداشحنه . [ ش َ ن ِ ] (اِخ ) دهی از بخش حومه ٔشهرستان یزد. دارای 259 تن سکنه ، آب آن از قنات ، محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
شحنةلغتنامه دهخداشحنة. [ ش ِ ن َ ] (ع ص ، اِ) آنقدر از گیاه که ستوران را یک روز و یک شب کفایت کند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || جماعت اسبان یا به قدر کفایت از آن ، یقال : بالبلد شحنة من الخیل ؛ ای رابطة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آنچه کشتی را بارگیری کنند. (از ذیل اقرب المو
سحنهلغتنامه دهخداسحنه .[ س َ ن َ ] (اِخ ) جایگاهی است بین بغداد و همدان و گویند نزدیکی همدان . (معجم البلدان ). شهری است نزدیک همدان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به صحنه شود.
سحنةلغتنامه دهخداسحنة. [ س َ ن َ ] (ع اِ) شکل و روی و صورت مردم . (غیاث ). روی مردم . (منتهی الارب ). هیئت . (لسان العرب ) (منتهی الارب ). || نرمی و تازگی پوست روی . (غیاث ). نرمی روی پوست . (منتهی الارب ) (لسان العرب ). || هیئت و رنگ . (لسان العرب ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || نهاد روی
صحنۀ عملیاتtheatre of operationsواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از صحنۀ جنگ که فرمانده عملیات برای هدایت و اجرا یا پشتیبانی عملیات رزمی در منطقۀ جغرافیایی خاص تعیین میشود
فعالیتهای روانیpsychological activitiesواژههای مصوب فرهنگستاناقداماتی که در زمان صلح یا در مناطق بیرون از صحنۀ جنگ برای دستیابی به اهداف و تحقق سیاستهای ملی صورت میگیرد تا بر افکار و احساسات و نگرش و رفتار نیروهای دشمن یا افراد بیطرف یا دوستان خارجی تأثیر مطلوب بگذارد
نبردفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) وه، جدال، پیکار، نبرد، مصاف، بخشی ازجنگ زدوخورد، درگیری، ستیز گیرودار، جبهه، خطمقدم، صحنۀ جنگ، تئاتر، کارزار، میدان جنگ مانور، رزمآیش
میدان جنگفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) زم، آوردگاه، نبردگاه، تئاتر، کارزار، خط مقدم، خط تماس، جبهه، جناح، منطقه، منطقۀ جنگی، محلعملیات، صحنۀ جنگ، صحنۀ نبرد، گیرودار، معرکه پشت جبهه، اردو محل رزمایش
جنگ هواییواژهنامه آزادجنگ های هوایی:استفاده از قدرت هوایی یعنی تجهیزات و سامانه های پرنده و قابل پرواز در جنگ ها را جنگ هوایی گویند. جنگ هوایی در حالت ایده آل مستلزم کسب سریع برتری هوایی و یا سیطره (تفوق) هوایی توانایی حمله به هر هدفی و مقاومت در مقابل تلاش زمینی، هوایی و دریایی دشمن برای استفاده از قدرت هوایی خود است. ا
صحنهلغتنامه دهخداصحنه . [ ص َ ن َ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی بخش صحنه شهرستان کرمانشاهان در 61هزارگزی کرمانشاه کنار شوسه ٔ کرمانشاه به طهران واقع. مختصات جغرافیائی آن بشرح زیر است : طول 47 درجه و33</span
صحنهلغتنامه دهخداصحنه . [ ص َ ن َ ] (اِخ ) یکی از بخش های شهرستان کرمانشاهان . این بخش در شمال باختری شهرستان واقع و حدود آن بشرح زیر است : از طرف شمال به بخش سنقر کلیائی از شهرستان کرمانشاه . از طرف جنوب خاور کنگاور کلیائی از شهرستان کرمانشاه . از طرف جنوب خاور شهرستان نهاوند. از طرف جنوب بخ
صحنهلغتنامه دهخداصحنه . [ ص َ ن َ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی بخش صحنه شهرستان کرمانشاهان در 61هزارگزی کرمانشاه کنار شوسه ٔ کرمانشاه به طهران واقع. مختصات جغرافیائی آن بشرح زیر است : طول 47 درجه و33</span
صحنهلغتنامه دهخداصحنه . [ ص َ ن َ ] (اِخ ) یکی از بخش های شهرستان کرمانشاهان . این بخش در شمال باختری شهرستان واقع و حدود آن بشرح زیر است : از طرف شمال به بخش سنقر کلیائی از شهرستان کرمانشاه . از طرف جنوب خاور کنگاور کلیائی از شهرستان کرمانشاه . از طرف جنوب خاور شهرستان نهاوند. از طرف جنوب بخ
خارج صحنهoff-stageواژههای مصوب فرهنگستان1. فضای نمایشی خارج از دید تماشاگر 2. فضای خارج از صحنۀ فیلمبرداری
پزشک صحنهset medicواژههای مصوب فرهنگستانپزشک یا فرد غیرپزشکی که مسئولیت حفظ ایمنی و سلامت جسمی اعضای گروه تولید را در جریان تهیۀ فیلم بر عهده دارد