صحافةدیکشنری عربی به فارسیروزنامه نگاري , فشار , ازدحام , جمعيت , ماشين چاپ , مطبعه , مطبوعات , جرايد , وارداوردن , فشردن زور دادن , ازدحام کردن , اتوزدن , دستگاه پرس , چاپ
صحافةلغتنامه دهخداصحافة. [ ص ِ ف َ ] (ع اِمص ) روزنامه نگاری (در لغت رائج امروز). (المنجد):عالم الصحافة؛ جامعه ٔ نویسندگان جرائد. (المنجد).
صحافیفرهنگ فارسی عمید۱. شغل و عمل صحاف؛ تهبندی و جلد کردن کتاب.۲. (اسم) مکانی که این کار در آن انجام میشود.
صحافیلغتنامه دهخداصحافی . [ ص َح ْ حا ] (حامص ) عمل صحاف . صحافی کردن . رجوع به صحاف و صحافی کردن شود.
صحافیفرهنگ فارسی معین( ~ .) [ ع - فا. ] 1 - (حامص .) ته بندی و جلد کردن کتاب . 2 - (اِمر.) دکان صحافی .
صحافی کردنلغتنامه دهخداصحافی کردن . [ ص َح ْ حا ک َ دَ ] (مص مرکب ) صحافی .انجام دادن عمل صحافی . رجوع به صحاف و صحافی شود.