سحیفةلغتنامه دهخداسحیفة. [ س َ ف َ ] (ع اِ) باران سخت که زمین را رندد. (منتهی الارب ). باران که هر چه در راه آن باشد رندد. (اقرب الموارد). ج ، سحائف . || پیه پهنا که مابین توهای
صحیفةلغتنامه دهخداصحیفة. [ ص َ ف َ ] (ع اِ) نامه . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (دهار). ج ، صحائف . صحف . (منتهی الارب ).مهرق . طرس . (منتهی الارب ). نامه ٔ نبشته . || کتاب . ج
أبرَزُ مَواضِيع الصَّحِيفَهِدیکشنری عربی به فارسیبرجسته ترين عناوين روزنامه , مهمترين عناوين روزنامه (نشريه)
صحافةدیکشنری عربی به فارسیروزنامه نگاري , فشار , ازدحام , جمعيت , ماشين چاپ , مطبعه , مطبوعات , جرايد , وارداوردن , فشردن زور دادن , ازدحام کردن , اتوزدن , دستگاه پرس , چاپ
صحیفه ٔ زردلغتنامه دهخداصحیفه ٔ زرد. [ ص َ ف َ / ف ِ ی ِ زَ ] (اِخ ) گویند کتابی بود علی علیه السلام را و حوادث عالم تا روز قیامت در آن نوشته بود و آن کتاب بمحمدبن حنفیه و از او به ابی
صحیفه ٔ زرلغتنامه دهخداصحیفه ٔ زر. [ ص َ ف َ / ف ِ ی ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب عالم تاب است . || رخ زرد. || برگهای خزان دیده . || رخساره ٔ عاشق . (برهان ).
صُّحُفِفرهنگ واژگان قرآنکتابها - نامه ها (جمع صحيفه به معناي هر چيزي که در آن مطلبي نوشته شده باشد، همچنين کتاب چه ورقه و کاغذي باشد و يابه شکل ديگر )