شیدا شدنلغتنامه دهخداشیدا شدن . [ ش َ / ش ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دیوانه شدن . (یادداشت مؤلف ). آشفته شدن : عجب از قیصرم آید که بدان ساده دلی است کو ز مسعود براندیشدو شیدا نشود. منوچهری .وین چهره های خو
شیدالغتنامه دهخداشیدا. [ ش َ ] (اِخ ) علی اکبر. موسیقیدان و شاعر تصنیف ساز ایرانی قرن 13 هجری . تصنیفهای وی مقبول عموم بود و عارف او را بر خود مقدم میدانسته و از او به نیکی یاد کرده است . شیدا مردی درویش و وارسته بود. مختصر سه تاری میزد و خط نستعلیق را هم خوش
شیدالغتنامه دهخداشیدا. [ ش َ / ش ِ ی ْ دُل ْ لاه ] (از ع ، اِ مرکب ) الواط در لفظ شی ٔاﷲ تصرفی کرده شیداﷲ میگویند یعنی دیوانه ٔ خدا. (آنندراج از بهار عجم ).
شیدالغتنامه دهخداشیدا. [ ش َ / ش ِ ] (ص ) در زبان اکدی «شدو» . نام عفریتی است . در عبری «شد» و در آرامی «شدا» به معنی دیو است . دیوبت . دبت شد. (از یشتها ج 1 ص 38) (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
چمقلوشیدالغتنامه دهخداچمقلوشیدا. [ چ َ ق ُ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ییلاق بخش قروه ٔ شهرستان سنندج که در 43 هزارگزی شمال باختر قروه و 6 هزارگزی باختری فرهادآباد واقع است .کوهستانی و سردسیر است و 280</s
شیدالغتنامه دهخداشیدا. [ ش َ ] (اِخ ) علی اکبر. موسیقیدان و شاعر تصنیف ساز ایرانی قرن 13 هجری . تصنیفهای وی مقبول عموم بود و عارف او را بر خود مقدم میدانسته و از او به نیکی یاد کرده است . شیدا مردی درویش و وارسته بود. مختصر سه تاری میزد و خط نستعلیق را هم خوش
رشیدالغتنامه دهخدارشیدا. [ رَ ] (اِخ ) از خطاطان نامی ایران و خواهرزاده ٔ میرعماد خوشنویس و خطاط نامی است که در حسن خط از دایی خود نیز فراتر رفته است . رشیدا به هندوستان سفر کرد و در سال 1048 هَ . ق . در کشمیر درگذشت . (از قاموس الاعلام ترکی ج <span class="hl"
شیدالغتنامه دهخداشیدا. [ ش َ / ش ِ ی ْ دُل ْ لاه ] (از ع ، اِ مرکب ) الواط در لفظ شی ٔاﷲ تصرفی کرده شیداﷲ میگویند یعنی دیوانه ٔ خدا. (آنندراج از بهار عجم ).