لغتنامه دهخدا
شکارچی . [ ش ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) (از: شکار فارسی + «چی »، پسوند نسبت ترکی ) شکارگر. شکارکننده . نخجیرگر. شکاری . نخجیروان . دامیار. قانص . شکره . قناص . (از یادداشت مؤلف ). صیاد.- شکارچی باشی ؛ میرشکار. رئیس و گرداننده ٔ امور مربوطبه شکار و س