شخاخیلغتنامه دهخداشخاخی . [ ش َ ] (ص نسبی ) منسوب است به شخاخ که از قرای شاش (چاچ ) است . (از انساب سمعانی ).
شیخوخةلغتنامه دهخداشیخوخة. [ ش َ خ َ ] (ع مص ) پیرگردیدن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). پیر شدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || خواجه شدن . (منتهی الارب ). رجوع به شیخ (ع مص ) شود.
شیخوخیةلغتنامه دهخداشیخوخیة. [ ش َ خی ی َ ] (ع مص ) شیخوخة. پیرگردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خواجه شدن . (منتهی الارب ). رجوع به شیخوخة شود.
صخیخلغتنامه دهخداصخیخ . [ ص َ ] (ع اِ) آواز سنگ . (منتهی الارب ). || آواز زدن چیزی سخت را بر صخرة. || (مص ) بمنقار زدن زاغ پشت شتر را. (قطر المحیط).
شیخوخیتلغتنامه دهخداشیخوخیت . [ ش َ / ش ِ خی ی َ] (از ع ، اِمص ) شیخوخیة. پیری : در ایام شیخوخیت رقم کفران و سمت عصیان بر چهره ٔ خویش کشیدن موجب ملامت و ندامت باشد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 39).
شیخوخیةلغتنامه دهخداشیخوخیة. [ ش َ خی ی َ ] (ع مص ) شیخوخة. پیرگردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خواجه شدن . (منتهی الارب ). رجوع به شیخوخة شود.
شیخوخیتفرهنگ فارسی معین(ش یَُ) [ ع . شیخوخیة ] 1 - (مص جع .) پیر شدن . 2 - (اِمص .) پیر ی . 3 - مرشد بودن .