دادالمیزانلغتنامه دهخدادادالمیزان . [ دُل ْ ] (اِخ ) نام قریه ای در بلوک اسیر واقع در جنوب شیراز و در شش فرسنگی شمال غربی ده اسیر، که مرکز بلوک اسیر باشد. (از فارسنامه ٔ ناصری ص 174).
دبال زنلغتنامه دهخدادبال زن . [ دَ زَ ] (نف مرکب ) طبل زن . (لغت محلی شوشتر). طبال . || مُقارب با زن پیر. (لغت محلی شوشتر). مقاربت کننده با زن پیر. آرمنده با پیرزال .
دادالمیزانلغتنامه دهخدادادالمیزان . [ دُل ْ ] (اِخ ) نام قریه ای در بلوک اسیر واقع در جنوب شیراز و در شش فرسنگی شمال غربی ده اسیر، که مرکز بلوک اسیر باشد. (از فارسنامه ٔ ناصری ص 174).
دبال زنلغتنامه دهخدادبال زن . [ دَ زَ ] (نف مرکب ) طبل زن . (لغت محلی شوشتر). طبال . || مُقارب با زن پیر. (لغت محلی شوشتر). مقاربت کننده با زن پیر. آرمنده با پیرزال .
دباللغتنامه دهخدادبال . [ دَ ] (اِ) میوه ای است که آنرا ترنج گویند. دباله . باتو. (از برهان ). || طبل بزرگ . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). || شرم زن . (از لغت