لغتنامه دهخدا
غسال . [ غ َس ْ سا ] (ع ص ) صیغه ٔ مبالغه از غَسْل . جامه شوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شوینده . سخت شوینده . || مرده شوی . (آنندراج ). کسی که شغل وی شستن مرده ها بود. (ناظم الاطباء) : به در خانه ٔ غسال رفت و گفت : میترسم که ناگاه اجل برسد و کسی غم