شوبلغتنامه دهخداشوب . (اِ) دستار. مندیل . (برهان ) (آنندراج ). دستار. شبوب و شکوب نیز گفته اند. (سروری ). دستار. (فرهنگ جهانگیری ). روپاک . عمامه . (یادداشت مؤلف ) : سر برهنه
شوبلغتنامه دهخداشوب . [ ش َ ] (ع مص ) آمیختن . (منتهی الارب ). شیاب . (از اقرب الموارد). آمیختن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). آمیختگی . (یادد
شوبلغتنامه دهخداشوب .[ ش َ ] (ع اِ) شوربا و قولهم : ما له شوب و لا روب ؛ یعنی نیست او را شوربایی و نه شیری . (منتهی الارب ). ماله شوب و لا روب ؛ نیست او را مرقی و نه شیری . (از
شوب صینیلغتنامه دهخداشوب صینی . [ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) معرب چوب چینی است . رجوع به چوب چینی شود.
شؤبوبلغتنامه دهخداشؤبوب . [ ش ُءْ ] (ع اِ) یک دفعه باران . ج ، شآبیب . (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). باره ای از باران . (مهذب الاسماء). ژاله . (دهار). || حد هر چیز و شدت دفع
شوب صینیلغتنامه دهخداشوب صینی . [ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) معرب چوب چینی است . رجوع به چوب چینی شود.
شؤبوبلغتنامه دهخداشؤبوب . [ ش ُءْ ] (ع اِ) یک دفعه باران . ج ، شآبیب . (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). باره ای از باران . (مهذب الاسماء). ژاله . (دهار). || حد هر چیز و شدت دفع
شوبرلغتنامه دهخداشوبر. [ ب ِ] (اِ) سوبر. حَرَکة. بِهش . زلنفج . برینس . (یادداشت مؤلف ). نوعی از بلوط.
شوبالغتنامه دهخداشوبا. [ ش َ / شُو ] (اِ مرکب ) شوربا. || آهار نساجان . (ناظم الاطباء). رجوع به شوربا شود.
شوبانلغتنامه دهخداشوبان . (اِ) بمعنی شبان . (آنندراج ). چوپان . گله بان . (ناظم الاطباء). رجوع به چوپان و شبان شود.