شوهری شدنلغتنامه دهخداشوهری شدن . [ ش َ / شُو هََ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سخت مایل به شوهر کردن شدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شوی و ترکیبات آن شود.
شوهریلغتنامه دهخداشوهری . [ ش َ / شُو هََ ] (حامص ) صفت شوهر. (یادداشت مؤلف ). همسری : دنیا زنی است عشوه ده و دلستان ولیک با کس همی بسر نبرد عهد شوهری .سعدی .
بی شوهریلغتنامه دهخدابی شوهری . [ ش َ / شُو هََ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بی شوهر. بی شویی . بی همسری . بی زوج بودن زوجه .
شوهریلغتنامه دهخداشوهری . [ ش َ / شُو هََ ] (حامص ) صفت شوهر. (یادداشت مؤلف ). همسری : دنیا زنی است عشوه ده و دلستان ولیک با کس همی بسر نبرد عهد شوهری .سعدی .
زن و شوهریلغتنامه دهخدازن و شوهری . [ زَ ن ُ ش َ / شُو هََ ] (حامص مرکب ) مواصلت . آرامش جفت با جفت . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : ویرا [ عباسه را ] بتو دهم به زنی ، بگواهی دو کس از موالیان ما بر آن شرط که شما یکدیگر جز اندر مجلس می نبینید و
زناشوهریلغتنامه دهخدازناشوهری . [ زَ ش َ هََ ] (حامص مرکب ) ازدواج . نکاح . عروسی . (ناظم الاطباء).زناشوئی : حوا را از آدم بهر وقتی که فرزندی آمدی دو دو به یک شکم آمدی . از آن یکی نر و یکی ماده . پس آدم و حوا مر این دختر را که با این پسر به یک شکم بودی به زنی به یکدیگر داد
شوهریلغتنامه دهخداشوهری . [ ش َ / شُو هََ ] (حامص ) صفت شوهر. (یادداشت مؤلف ). همسری : دنیا زنی است عشوه ده و دلستان ولیک با کس همی بسر نبرد عهد شوهری .سعدی .
ناشوهریلغتنامه دهخداناشوهری . [ ش َ / شُو هََ ] (حامص مرکب ) حالت بی شوهری و بی نکاحی زن و مجردی . (ناظم الاطباء).
بی شوهریلغتنامه دهخدابی شوهری . [ ش َ / شُو هََ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بی شوهر. بی شویی . بی همسری . بی زوج بودن زوجه .