شطسلغتنامه دهخداشطس . [ ش َ ] (ع اِمص ) زیرکی و دانش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || دانستن به سبب هوشیاری . (از اقرب الموارد).
شطسلغتنامه دهخداشطس . [ ش ُ ] (ع اِ) خلاف و نزاع . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دروغ و بهتان . (ناظم الاطباء). رجوع به شطسة شود.
شطسلغتنامه دهخداشطس .[ ش َ ] (ع مص ) رفتن در زمین و سیر کردن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ستیزلغتنامه دهخداستیز. [ س ِ ] (اِمص ) ستیزه . ستیغ. پازند «ستژیدن » (نزاع کردن = ستیزیدن )، افغانی عاریتی و دخیل «ستزه » (مناقشه ، نزاع ) «هوبشمان 722» (که هوبشمان در آن تردید دارد). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). جنگ و خصومت و سرکشی و لجاجت و خشم و کین و عنا
ستیزدیکشنری فارسی به انگلیسیconflict, contention, contest, disagreement, fight, opposition, polemic, quarrel, strife, struggle, variance
شطسةلغتنامه دهخداشطسة. [ ش ُ س َ ] (ع اِ) شطس . خلاف و نزاع . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). مثل شُطس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || دروغ و بهتان . (ناظم الاطباء). رجوع به شطس شود.
شطسیلغتنامه دهخداشطسی . [ ش ُ طَ سی ی ] (ع ص ) مرد ناآشنای سرکش . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). مرد ناآشنای سرکش زیرک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مرد بسیارزیرک . (از اقرب الموارد).
نزاعلغتنامه دهخدانزاع . [ ن ِ ] (ع اِمص ) خصومت و دشمنی دو نفر با هم با زبان یا استعمال اسلحه . (فرهنگ نظام ). با هم کشاکش کردن به خصومت . (غیاث اللغات ). خصومت و دشمنی ، و با لفظ جستن و کردن و برداشتن مستعمل است . (آنندراج ). منازعه و گفتگو با هم . خصومت . ستیزگی . کشاکش در برآوردن حق خود. ا
دانشلغتنامه دهخدادانش . [ ن ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از دانستن . دانست . (فرهنگ نظام ). عمل دانستن . دانندگی . دانائی . علم و فضل و دانستن چیزی باشد. (برهان ). درایت . فقاهة. فقه . فضل . ادب . (صراح ). علم . حکمت . (زمخشری ) (دهار) (ترجمان القرآن ). حصول علم ثابت ، و در مراتب ، پژوهش است یعنی رفت
رفتنلغتنامه دهخدارفتن . [ رَ ت َ ] (مص ) حرکت کردن . خود را حرکت دادن . (ناظم الاطباء). روان شدن از محلی به محل دیگر. (ازناظم الاطباء). خود را منتقل کردن از جایی به جایی . نقل کردن از نقطه ای به نقطه ٔ دیگر. راه رفتن . مشی . (یادداشت مؤلف ). مشی . (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ) (
شطسةلغتنامه دهخداشطسة. [ ش ُ س َ ] (ع اِ) شطس . خلاف و نزاع . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). مثل شُطس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || دروغ و بهتان . (ناظم الاطباء). رجوع به شطس شود.
شطسیلغتنامه دهخداشطسی . [ ش ُ طَ سی ی ] (ع ص ) مرد ناآشنای سرکش . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). مرد ناآشنای سرکش زیرک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مرد بسیارزیرک . (از اقرب الموارد).