شرقیلغتنامه دهخداشرقی . [ ش َ ] (اِخ ) قریه ای است دو فرسنگ کمتر میانه ٔ جنوب و مشرق شهر خفر. (فارسنامه ٔ ناصری ).
شرقیلغتنامه دهخداشرقی . [ ش َ ] (اِخ ) قزوینی (یا شرمی قزوینی ). رجوع به شرمی قزوینی و فرهنگ سخنوران شود.
شرقیلغتنامه دهخداشرقی . [ ش َ ] (اِخ ) ولید شرقی . از راویان است و از ابووائل روایت کند. (منتهی الارب ).
شرقیلغتنامه دهخداشرقی . [ ش َ ] (اِخ ) قریه ای است دو فرسنگ کمتر میانه ٔ جنوب و مشرق شهر خفر. (فارسنامه ٔ ناصری ).
شرقیلغتنامه دهخداشرقی . [ ش َ ] (اِخ ) قزوینی (یا شرمی قزوینی ). رجوع به شرمی قزوینی و فرهنگ سخنوران شود.
شرقیلغتنامه دهخداشرقی . [ ش َ ] (اِخ ) ولید شرقی . از راویان است و از ابووائل روایت کند. (منتهی الارب ).
شرقیلغتنامه دهخداشرقی . [ ش َ ] (اِخ ) امام ابوحامد محمدبن حسن شرقی نیشابوری . از روات که به سال 325 هَ . ق . درگذشت . (از معجم البلدان ).