شخوصلغتنامه دهخداشخوص . [ ش ُ ] (ع مص ) بلند برآمدن . (منتهی الارب ). ارتفاع چیزی . (از اقرب الموارد). || برداشتن سر را. (منتهی الارب ). || واکردن چشم را. || گشاده شدن و ورم گرف
شَاخِصَةٌفرهنگ واژگان قرآنخيره شونده (منظور از شخوص بصر در عبارت "فَإِذَا هِيَ شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ ﭐلَّذِينَ کَفَرُواْ "اين است که چشم آن چنان خيره شود که پلکش به هم نخورد )
اخذهلغتنامه دهخدااخذه . [ اَ ذَ ] (ع اِ) (اصطلاح طب ) جمود. شخوص . این هر سه نام بیماری ایست که ناگاه حس و حرکت مردم فروگرفته شود چنانکه اگر بر پای باشد یا نشسته یا خفته یا اندر
شخصلغتنامه دهخداشخص . [ ش َ ] (ع مص ) تناور شدن . (منتهی الارب ). || یوسف بن مانع در شرح نصاب نوشته که : مأخوذ از شخوص است که به معنی پدید آمدن چیزی است . (غیاث اللغات ).
بلند شدنلغتنامه دهخدابلند شدن . [ ب ُ ل َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) افراخته شدن (شمشیر). (ناظم الاطباء). || افراخته شدن (بنا و جز آن ). (فرهنگ فارسی معین ). مرتفع شدن . (آنندراج ). بالا گ
بلند کردنلغتنامه دهخدابلند کردن . [ ب ُ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برداشتن . (ناظم الاطباء). برداشتن چیزی و بالا بردن . (فرهنگ فارسی معین ). رفع؛ چون بلند کردن چیزی را از زمین . (یادداش