شبللغتنامه دهخداشبل . [ ش َ ] (ع مص ) در اصطلاح دوزندگان از چند قسمت طولی شی ٔ را به یکدیگر دوختن . (از دزی ج 1 ص 724).
شبللغتنامه دهخداشبل . [ ش ِ ] (اِخ ) نام چند تن از محدثان است از جمله : شبل بن عباد مکی و شبل بن العلاء و شبل بن شریق و عبدالرحمن بن شبل و شیبان بن شبل . (منتهی الارب ).
شبللغتنامه دهخداشبل . [ ش ِ ] (ع اِ) شیربچه وقتی که شکارکند. (منتهی الارب ). ج ، اشبال وشبال و شبول و اشبل . (اقرب الموارد) (شرح قاموس ).
شبلیهلغتنامه دهخداشبلیه . [ ش ِ لی ی َ ] (اِخ ) نام قریه ای است در أشروسنه به ماوراءالنهر که شبلی زاهد معروف بدان منسوب است . (از معجم البلدان ).
شبلانلغتنامه دهخداشبلان . [ ش ِ ] (اِخ ) نام رودی است در بصره ک-ه از رود اُبلة منشعب میگردد. (از معجم البلدان ).
شبلیهلغتنامه دهخداشبلیه . [ ش ِ لی ْ ی َ ] (ع ص نسبی ) نسبت تأنیث به شبل . شیربچه . (از معجم البلدان ).
شبلیهلغتنامه دهخداشبلیه . [ ش ِ لی ی َ ] (اِخ ) نام قریه ای است در أشروسنه به ماوراءالنهر که شبلی زاهد معروف بدان منسوب است . (از معجم البلدان ).
شبلانلغتنامه دهخداشبلان . [ ش ِ ] (اِخ ) نام رودی است در بصره ک-ه از رود اُبلة منشعب میگردد. (از معجم البلدان ).