شاف و سقلمهلغتنامه دهخداشاف و سقلمه . [ ف ُ س ُ ق ُ م َ / م ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) در تداول عامه ، داروهای استعمال کردنی . رجوع به شاف و سقلمه کردن شود.
شارش هلهشاوHele-Shaw flowواژههای مصوب فرهنگستانشارش خزشی شارهای با گرانروی بالا میان دو صفحة تخت با فاصلة بسیار کم
میلگاردانdrive shaft, Cardan shaft, driving shaft, propeller shaft, prop shaft, transmission shaft, Cardan drive, Cardan drive shaftواژههای مصوب فرهنگستانمحوری که توان را از خروجی جعبهدنده به دیفرانسیل منتقل میکند متـ . میلمحرک
میل پروانهpropeller shaft, tail shaft, screw shaftواژههای مصوب فرهنگستانبخش انتهایی محور انتقال نیرو از موتور که پروانه به آن متصل است
شاف و سقلمه کردنلغتنامه دهخداشاف و سقلمه کردن . [ ف ُ س ُ ق ُ م َ / م ِ ک َ دَ] (مص مرکب ) در تداول عامه داروهای بسیار حاد برای دفع فضول خوردن یا خورانیدن . (یادداشت بخط مؤلف ).
شافلغتنامه دهخداشاف . (اِ) پنبه که بدارو ترکرده بر چشمان نهند دفع رمد را. (شرفنامه ٔ منیری ). دارویی که بمیل در چشم کشند. (آنندراج ) : تیره چشمان روان ریگ روان را در زرور شاف شافی هم ز حصرم هم ز رمان دیده اند. خاقانی .باد چو باد ع
خرشافلغتنامه دهخداخرشاف . [ خ ِ ] (ع اِ) زمین درشت از سنگ نرم که مثل دندان باشد و در آن رفتن نتوانند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خرشفه .