لغتنامه دهخدا
اشراب . [ اِ ] (ع مص ) دروغ بربستن بر کسی .یقال : اشربتنی ما لم اَشْرَب ْ؛ یعنی بربستی بر من آنچه نکرده ام . (منتهی الارب ). اشرب بفلان ؛ کذب علیه . (اقرب الموارد). || هر شتر را با قرین آن کردن . (منتهی الارب ). اشرب ابله ؛ جعل لکل جمل قریناً. (اقرب الموارد) . || رسن را در گل