سهم الغیبلغتنامه دهخداسهم الغیب . [ س َ مُل ْ غ َ ] (ع اِ مرکب ) در تداول فارسیان ، حصه ای از طعام که برای غائب نگهدارند. (آنندراج ). || سهم الغیب بخشی معین از فلک البروج است . که از آن معلوم سازند که مولود را از اطلاع بر مغیبات و فراست و فهم و خرد تا چند بهره بود و سهم الغیب را بروز از ماه گیرند
پهنای درزseam width, seam height, seam lengthواژههای مصوب فرهنگستانحداکثر درازای درز مضاعف در موازات تاخوردگیهای درز
جوشکاری مقاومتی درزیresistance seam welding, RSEW, seam weldingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی جوشکاری مقاومتی که در آن اتصال جوش بهصورت درز است
عمق درزseam countersink, seam depth, countersink depthواژههای مصوب فرهنگستانحداکثر عمق، از بالاترین نقطۀ قلاب در تا صفحۀ در
درز برجستهjumped seamواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از درز مضاعف که به علت خوب فشرده نشدن، سست و برآمده است
سهم السعادةلغتنامه دهخداسهم السعادة. [ س َ مُس ْ س َ دَ ] (اِخ ) سهم سعادت ، حاملی است از فلک البروج که بعد آن ازدرجه ٔ طالع بر توالی بروج مثل بعد قمر باشد از شمس علی التوالی ؛ مثلاً هرگاه آفتاب در اول حمل و قمر در اول ثور باشد و اول جوزا طالع، سهم السعادة اول سرطان است و ... سهم السعادة دلیل مال و
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن کثیر الفرغانی . قفطی در تاریخ الحکماء (چ لیبسک ص 78) آرد که : وی یکی از منجمین مأمون و صاحب المدخل الی علم هیئة الافلاک و حرکات النجوم است و آن کتابی لطیف الجرم عظیم الفایده و دارای سی باب و محتوی جوامع کتا
ترکشلغتنامه دهخداترکش . [ ت َ ک َ ] (اِ مرکب ) تیردان . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 218). مخفف تیرکش است که تیردان باشد. (برهان ). در اصل تیرکش بود بمعنی جای تیرکشیدن بجهت کثرت استعمال کسره برای تخفیف بفتح بدل شده و یا را حذف کردند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). بمع
ابوالقاسملغتنامه دهخداابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) رقّی .منسوب به رقّه . (شیخ ...) منجم . در نامه ٔ دانشوران شرح حال این منجم بدین گونه آمده است : منجمی بیعدیل و فاضلی بی نظیر بوده در احکام نجوم و حوادث یدی طولی و در علم زیج و هیأت ربطی کامل داشته . جمال الدین بن قفطی در تاریخ الحکما چنین
صاحب بن عبادلغتنامه دهخداصاحب بن عباد. [ ح ِ ب ِب ْ ن ِ ع َب ْ با ] (اِخ ) نام وی اسماعیل ، مکنی به ابی القاسم و ملقب به صاحب و کافی الکفاة. ابن خلکان گوید: او نخستین کس است از وزراء که لقب صاحب گرفت بدان سبب که مصاحب ابوالفضل بن العمید بود و او را صاحب ِ ابن عمید میگفتند و چون به وزارت رسید این لقب
سهملغتنامه دهخداسهم . [ س َ ] (اِ) پهلوی «سهم » (ترس ، وحشت ) از «سم » پارسی باستان «چت - من » = ایرانی باستان «تراس - من » سَم از پارسی باستان «چه - من » = ایرانی باستان «چه من » = ایرانی باستان «ثراه - من » از «ثراه » آریایی «تراس » (لرزیدن - ترسیدن ). رجوع به نیبرگ ص <span class="hl" dir=
سهملغتنامه دهخداسهم . [ س َ] (ع مص ) قرعه زدن . (دهار). قرعه بردن . (تاج المصادر بیهقی ). || (اِخ ) صورتی است فلکی از صورشمالی . دارای پنج کوکب بین منقار دجاجه و بین نسر طایر در داخل کهکشان بزرگ . پیکان آن بسوی مشرق است . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ) آن تیر که بدان قمار کنند. ج ، اسهم ، سهام
سهملغتنامه دهخداسهم . [ س ُ هَُ ] (ع اِ) خطوط شعاع . || تشنگی . || حرارت . سخت . || مردمان عاقل و حکیم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
سهمفرهنگ فارسی عمیدترس؛ بیم؛ هراس: ◻︎ شمیده من در آن میان باده / ز سهم دیو و بانگ هایهای او (منوچهری: ۹۳).
سهملغتنامه دهخداسهم . [ س َ ] (اِ) پهلوی «سهم » (ترس ، وحشت ) از «سم » پارسی باستان «چت - من » = ایرانی باستان «تراس - من » سَم از پارسی باستان «چه - من » = ایرانی باستان «چه من » = ایرانی باستان «ثراه - من » از «ثراه » آریایی «تراس » (لرزیدن - ترسیدن ). رجوع به نیبرگ ص <span class="hl" dir=
سهملغتنامه دهخداسهم . [ س َ] (ع مص ) قرعه زدن . (دهار). قرعه بردن . (تاج المصادر بیهقی ). || (اِخ ) صورتی است فلکی از صورشمالی . دارای پنج کوکب بین منقار دجاجه و بین نسر طایر در داخل کهکشان بزرگ . پیکان آن بسوی مشرق است . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ) آن تیر که بدان قمار کنند. ج ، اسهم ، سهام
سهملغتنامه دهخداسهم . [ س ُ هَُ ] (ع اِ) خطوط شعاع . || تشنگی . || حرارت . سخت . || مردمان عاقل و حکیم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
ذوالسهملغتنامه دهخداذوالسهم . [ ذُس ْ س َ ] (اِخ ) لقب معاویةبن عامر ضبّی ، از آنروی که بهره و سهم خویش به اصحاب خود می بخشید. و در حاشیه ٔ المرصع خطی بنقل از ابن الکلبی نام او معویةبن عامربن ربیعةبن عامربن صعصعة آمده است .
ملک سهملغتنامه دهخداملک سهم . [ م َ ل َ س َ ] (ص مرکب ) ظاهراً کنایه از کسی که حظ و بهره یا هیبت و شکوه فرشتگان دارد : قوام دین پیغمبر ملک محمود دین پرورملک فعل و ملک سیرت ملک سهم و ملک سیما.فرخی .