سنجاب سایلغتنامه دهخداسنجاب سای . [ س ِ / س َ ] (ص مرکب ) سنجاب آسا. بمانند سنجاب . سنجاب گون : آب ز نرمی شده قاقم نمای طرفه بود قاقم سنجاب سای .نظامی (مخزن الاسرار ص 55).
سنجابلغتنامه دهخداسنجاب . [ س ِ / س َ ] (اِ) جانوری است معروف از موش بزرگتر و از پوست آن جانور پوستین سازند و آنرا از ترکستان آورند. (برهان ). نام جانوری است که از پوست آن پوستین
سنجابفرهنگ انتشارات معین(سَ) (اِ.) پستانداری است از راستة جوندگان کمی کوچک تر از گربه با دُمی دراز و پر مو.
سنجابفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. جانور پستاندار و کوچک از راسته جوندگان با پوست نرم و پرمو به رنگ کبود یا خاکستری، و دُم دراز و پرمو که بیشتر در جنگلها و روی درختان به سر میبرد و خوراکش دا
قاقملغتنامه دهخداقاقم . [ ق ُ ] (ع اِ) حیوان کوچکی است نظیر سمور. در مقدمة الادب زمخشری قاقم را به فارسی آس ضبط کرده .(فرهنگ شاهنامه ص 209). حیوانی است از موش بزرگتر وسفید و دمش
جوندگانفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهراستهای از جانوران پستاندار، مانند موش، بیدستر، و سنجاب که دارای دندانهای تیز برای جویدن هستند و چون دندانهای ثنایای آنها پیوسته رشد میکند باید همیشه دندان
پوشلغتنامه دهخداپوش . (اِ) جامه . لباس : تا چند کنی پوش ز پوشی کسان از جامه ٔ عاریت نشاید برخورد. نظام قاری (دیوان البسه ص 123).در دو بیت ذیل از فردوسی و اسدی پوش نیز بمعنی جام
انداملغتنامه دهخدااندام . [ اَ ] (اِ) بدن . (برهان قاطع) (سروری ) (هفت قلزم ). بدن و تن . (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). بمجاز تمام بدن بلکه مطلق جسم را گویند لهذا اندام گل ، اندام
رنگلغتنامه دهخدارنگ . [ رَ ] (اِ) لون . (برهان قاطع). اثر نور که بر ظاهر اجسام نمایشهای مختلف می دهد، بعربی لون گویند. (فرهنگ نظام ). لون یعنی اثر مخصوصی که در چشم از انعکاس اش