دانیلغتنامه دهخدادانی ٔ. [ ن ِءْ ] (ع ص ) در تداول فارسی زبانان «دانی ». دنی ٔ. خسیس . پست . دون . ماجن . مقابل عالی . ج ، ادانی .
دانیلغتنامه دهخدادانی . (اِخ ) (الَ ...) از پزشکان مغرب و فرزند ابواسحاق ابراهیم است و بدوران ناصربن مستنصر خلیفه در مراکش درگذشت . وی از مردم شهر دانیه ٔ اسپانیا (اندلس ) است .
دانیلغتنامه دهخدادانی . (اِخ ) الامام ابوعمرو عثمان بن سعید معروف به ابن صیرفی (372-444 هَ . ق . قمری ) از موالی بنی امیه بود و یکی از حفاظ حدیث و از امامان عالم علم قرآن و روای
دانی قاشانلغتنامه دهخدادانی قاشان . (اِخ ) نام رشته کوهی است در جنوب کردستان . (از جغرافیای غرب ایران ص 25).
دانی قاشانلغتنامه دهخدادانی قاشان . (اِخ ) نام رشته کوهی است در جنوب کردستان . (از جغرافیای غرب ایران ص 25).
دانیهلغتنامه دهخدادانیه . [ ی َ ] (اِخ ) شهری است به اندلس (اسپانیا) از اعمال بلنسیه در 25میلی شاطبه در جانب مشرق و بر کنار دریا واقع است و لنگرگاهی عجیب دارد بنام سُمان و بستانه