سملوخلغتنامه دهخداسملوخ . [ س ُ ] (ع اِ) ریم گوش . || آنچه از شاخهای گیاه نصی برآورده شود. (منتهی الارب ).
صملوخلغتنامه دهخداصملوخ . [ ص ُ ] (ع اِ) ریم گوش . (منتهی الارب ). خاز گوش . (مهذب الاسماء). وسخ گوش . چرک گوش .
سملاخلغتنامه دهخداسملاخ . [ س ِ ] (ع اِ) ریم گوش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ریم گوش که بفارسی زهو گویند. (ناظم الاطباء). || سوراخ گوش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
صملاخلغتنامه دهخداصملاخ . [ ص ِ ] (ع اِ) درون سوراخ گوش . || ریم گوش . (منتهی الارب ). خاز گوش . (مهذب الاسماء). ج ، صَمالیخ .
شملخلغتنامه دهخداشملخ . [ ش َ ل َ / ش َ م َ ل َ ] (اِ) شلغم . (از برهان ) (ناظم الاطباء). شلغم . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (از فرهنگ اوبهی ). تقلیب و تبدیل شلغم است . (آنندراج ) (انجمن آرا). رجوع به شلغم شود.
ریملغتنامه دهخداریم . (اِ) چرکی که از جراحت می پالاید و در دنبل فراهم می آید. (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ) (از فرهنگ اوبهی ) (از برهان ). غساق : در غریبی نان دستاسین و دوغ به ْ که در دوزخ زقوم و خون و ریم . ناصرخسرو.