رقیمهلغتنامه دهخدارقیمه . [ رَ م َ / م ِ ] (ع اِ) رقیمة. نامه و رقعه و مکتوب و نبشته و تعلیقه . (ناظم الاطباء). مراسله . مرقومه . ج غیر فصیح ، رقیمجات . (فرهنگ فارسی معین ). نوشت
رقیمةلغتنامه دهخدارقیمة. [ رَ م َ ] (ع ص ، اِ) رقیمه . زن عاقله ٔ باعفت و پارسا. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). زن خردمند و پارسا. (از اقرب الموارد). || صحیفه ٔ نوشته
رقیهفرهنگ نامها(تلفظ: roqiye) (عربی) به معنی دعا ، تعویذ ؛ (در اعلام) یکی از چهار دختر پیغمبر اسلام (ص) از خدیجه ؛ دختر امام حسین (ع) ؛ ]این واژه در عربی به صورت رُقَیَّه /roq
رایمةلغتنامه دهخدارایمة. [ ی ِ م َ ] (ع ص ، اِ) رائمة. مؤنث رایم . شترماده ٔ مهربان بر بچه و بر پوست آکنده از کاه بچه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). و
رقیمةلغتنامه دهخدارقیمة. [ رَ م َ ] (ع ص ، اِ) رقیمه . زن عاقله ٔ باعفت و پارسا. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). زن خردمند و پارسا. (از اقرب الموارد). || صحیفه ٔ نوشته
عریضهفرهنگ مترادف و متضادخط، رقعه، رقیمه، طومار، عرضحال، کاغذ، مراسله، مرقومه، مکتوب، منشور، نامه، نبشته، نوشته، ورقه