سرادقفرهنگ انتشارات معین(سُ دِ) [ معر. ] (اِ.) 1 - سراپرده ، خیمه . 2 - چادری که بالای صحن خانه کشند. ج . سرادقات .
سرادقدیکشنری عربی به فارسیغرفه نمايشگاه , عمارت کلا ه فرنگي , چادر صحرايي , درکلا ه خيمه زدن , درکلا ه فرنگي جا دادن
سرادقلغتنامه دهخداسرادق . [ س ُ دِ ] (ع اِ) سراپرده . ج ، سرادقات . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (دهار).سراپرده و شامیانه . (غیاث ) (ربنجنی ). و بعضی نوشته اند که این معرب سراپر
سرادقفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. سراپرده.۲. خیمه.۳. چادری که بالای صحن خانه بکشند.۴. غبار یا دود که از اطراف چیزی بلند شود و آن را فراگیرد.