سحرآفرینلغتنامه دهخداسحرآفرین . [ س ِ ف َ ] (نف مرکب ) جادوگر و ساحر و افسونگر. (ناظم الاطباء) : آئینه بردار و ببین آن غمزه ٔ سحر آفرین با زهر پیکان در کمین ترکان خونخوار آمده . خاقانی .بر آن چشم سیه صدآفرین بادکه در عاشق کشی سحر آ
سپهرآفرینلغتنامه دهخداسپهرآفرین . [ س ِ پ ِف َ ] (نف مرکب ) از صفات خدای تعالی جل شأنه . (ناظم الاطباء). حق سبحانه و تعالی . (آنندراج ) : که دیدیم خود بودنی ، هر چه بودسپهرآفرینش نخواهد فزود.فردوسی .
انشاءلغتنامه دهخداانشاء. [ اِ ] (ع اِمص ) آفرینش . ایجاد : ز گوهر دان نه از هستی فزونی اندرین معنی که جز یک چیز را یک چیز نبود علت انشا. ناصرخسرو. || سخن پردازی . سخن آفرینی . نویسندگی . شاعری . تألیف عبارات :</spa
مبدعلغتنامه دهخدامبدع . [ م ُ دِ ](ع ص ) نو بیرون آورنده نه بر مثالی . (منتهی الارب ). از خود چیزی پیدا کننده . (غیاث ) (آنندراج ). از نو بیرون آورنده . اختراع کننده و آفریننده و به وجودآورنده . (ناظم الاطباء). نو آفریننده . (دهار). ابداع کننده . نوآورنده . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) <span cla
آفرینلغتنامه دهخداآفرین . [ ف َ ] (نف مرخم ) مخفف آفریننده در کلمات مرکبه ، چون آفرین آفرین ، بکرآفرین ، جان آفرین ، جهان آفرین ، دادآفرین ، زبان آفرین ، سحرآفرین ، سحرحلال آفرین ، سخن آفرین ، صورت آفرین ، گیتی آفرین : جهان شد ز دادش پر از آفرین بفرمان دادار داد
غمزهلغتنامه دهخداغمزه . [ غ َ زَ / زِ ] (ع مص ، اِمص ) غمزة. رعنایی بود و چشم برهم زدن . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). رعنایی چشم و برهم زدن چشمک باشد و پندارم تازی است . (فرهنگ اسدی چ پاول هورن ). چشم برهم زدن و رعنایی باشد به کرشمه . (فرهنگ اوبهی ). حرکت چ
خامهلغتنامه دهخداخامه . [ م َ / م ِ ] (اِ) قلم . (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (شرفنامه ٔ منیری ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) (فرهنگ اوبهی ) (ناظم الاطباء). نی تحریر (ناظم الاطباء). کِلک . صاحب فرهنگ آنندراج کلمات زیر را از صفات قلم و خامه می داند: «مشکبا