لغتنامه دهخدا
جروز. [ ج َ ] (ع ص ، اِ) بسیارخوار که تمام خوان را بخورد و هیچ نگذارد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). مرد و زن در آن یکسان است . (از اقرب الموارد از صحاح ) (از متن اللغة). یقال : رجل جروز و امراءة جروز و عندنا جروز و جروزة بالحاق التاء دفعا للالتباس . (از اقرب المو