جباخانهلغتنامه دهخداجباخانه . [ ج َب ْ با ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) در زمان صفویه به اسلحه سازی یا آنچه امروز اداره ٔ تسلیحات یا مهمات گفته می شود، میگفتند. مؤلف تذکرةالملوک آرد: در بیان جباخانه ، از صاحب جمعان عظیم الشأن جبادارباشی است که کل عمله ٔ جباخانه تا بی
جباخانیلغتنامه دهخداجباخانی . [ ج َ ] (اِخ ) محمدبن علی بن الحسین بن فرج بن عبداﷲ... مکنی به ابوعبداﷲ.وی بخراسان و جبال عراق و شام و مصر سفر کرد و بسیار نوشت و حافظ بود لیکن بزرگان درباره ٔ او گفتگو دارند. از ابی یعلی موصلی و ابی محمد اسحاق بن احمدبن نافعالمکی و ابی العباس محمدبن الحسن بن قتیبة
جبه خانهلغتنامه دهخداجبه خانه . [ ج ُب ْ ب َ / ب ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) اسلحه خانه . قورخانه . مخزن لشکر. (ناظم الاطباء). در فارسی به معنی جای اسلحه و ابزار جنگ از جبه ٔ عربی به معنی زره و سنان مأخوذ است . زرادخانه . قورخانه .
صاحب جمعفرهنگ فارسی عمید۱. در دورۀ مغول، مٲمور جمعآوری مالیات که مالیات رعایا را بهاقساط وصول میکرد.۲. در دورۀ صفویه تا قاجار، کسی که مسئول ضبط و نگهداری نوعی اموال دیوانی بود: صاحبجمع آبدارخانه، صاحبجمع جباخانه، صاحبجمع خزانه.
جبادارباشیلغتنامه دهخداجبادارباشی . [ ج َب ْ با ] (اِ مرکب ) صاحب منصب جباخانه ، فرمانده ٔ کارخانه ٔ اسلحه سازی در زمان صفویه . در سازمان اداری حکومت صفوی چنین آمده است : جبادارباشی نیز از خواجه سرایان بود و چلنگران و کارگران و پیکانگران و باروت سازان و آتشباران و کارگران مس