زیبندهفرهنگ مترادف و متضاد۱. برازنده، درخور، سزاوار، شایسته، شایسته، لایق، مستوجب، مناسب ۲. آراسته، چشمنواز، خوشنما
زیبندهلغتنامه دهخدازیبنده . [ ب َ دَ / دِ ] (نف ) سزاوار. شایسته . (فرهنگ فارسی معین ). لایق و سزاوار. (ناظم الاطباء). برازنده . برازا. سزاوار. درخور. لایق . مستعد. صاحب استعداد.
می زیبدواژهنامه آزادزیبنده است . زینت میدهد . زیبا میکند اگر دشنام فرمایی وگر نفرین دعا گویم جواب تلخ می زیبد لب لعل شکر خارا حافظ (غزل3)