زیارةلغتنامه دهخدازیارة. [ رَ ] (ع مص ) زار زوراً و زیارةً. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). زیارت کردن کسی را و دریافتن مقام تبرک را. (آنندراج ). زیارت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). زیارت کردن و نزدیک کسی شدن . (زوزنی ). رجوع به زوار شود.
جورهلغتنامه دهخداجوره . [ رَ / رِ ] (اِ) همرنگ و هم وزن . || مقابل کوب (؟). || جفت چیزی . (برهان ). بعقیده ٔ مؤلف آنندراج این کلمه هندی فارسی شده است : شهباز فلک جوره ٔ این کرکس نیست چون خرقه ٔ شالم بجهان اطلس نیست .در دهر
جویریةلغتنامه دهخداجویریة. [ ج ُ وَ ری َ ] (اِخ ) دختر حارث بن ابی ضرار، از خزاعة. یکی از زوجات رسول (ص ). وی قبل از آنکه در حباله ٔ نکاح پیغمبر درآید زوجه ٔ مسافعبن صفوان بود. مسافع در وقعه ٔ مریسیع بسال ششم هجری بقتل رسید. پدر جویریة در دوره ٔ جاهلیت رئیس قوم خود بشمار میرفت . نام نخستین اوبر
زارحلغتنامه دهخدازارح . [ رَ ] (اِخ ) (ظهور نو) پادشاه حبش یا کوش که در زمان آسا با لشکر بیشمار برزم یهودا برخاست و در مریشه در وادی صفاته منهزم گشت . (دوم تواریخ ایام 14:9) (قاموس کتاب مقدس ). و بنقل بستانی در چهاردهمین سال
زيارةدیکشنری عربی به فارسیديدن کردن از , ملا قات کردن , زيارت کردن , عيادت کردن , سرکشي کردن , ديد و بازديد کردن , ملا قات , عيادت , بازديد , ديدار
طواف الزیارةلغتنامه دهخداطواف الزیارة. [ طَ فُزْ زیا رَ ] (ع اِ مرکب )رجوع به طواف زیارت و طواف فرض و طواف فریضه شود.