زوداندازلغتنامه دهخدازودانداز. [ اَ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) به عربی بدیهه گویند و تفسیر آن سخن بی اندیشه است . (برهان ). مرادف بدیهه است یعنی آنچه ادراک آن موقوف به فکر و اندیشه نب
زیراندازلغتنامه دهخدازیرانداز. [ اَ ] (اِ مرکب ) هر پارچه ای که در زیر پای گسترانند و نهالی و توشک . (ناظم الاطباء). فرش . مقابل روانداز. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا): زیراندازش زمی
زفیانلغتنامه دهخدازفیان . [ زَ ف َ ] (ع ص ) زن کوتاه بالا. || کمان زودانداز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شترماده ٔ شتاب رو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
بدیههفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. بدون طول تفکر، سخن یا شعر گفتن.۲. (اسم) (ادبی) شعر و سخنی که بدون تٲمل گفته شود؛ زودانداز.
بدیههلغتنامه دهخدابدیهه . [ ب َ هََ / هَِ ] (از ع ، اِ) ناگاه و نااندیشیده گفتن چیزی و یا خواندن شعری . هر چیزی که بگویند و یا بکنند بدون تأمل و تفکر و بدون یادآوری و فی الفور.