جوابیلغتنامه دهخداجوابی . [ ج َ ] (ع اِ) ج ِ جابیة. (دهار). حوضهای بزرگ . رجوع به جَواب و جابیه شود.
زوابیقلغتنامه دهخدازوابیق .[ زَ ] (ع اِ) ج ِ زیبق : و هم از باب این صنعت زوابیق را ارواح گفته اند و زرانیخ و کباریت را نفوس . (دانشنامه ٔ جهان ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
زابیانلغتنامه دهخدازابیان . (اِخ ) دو نهر است زیر فرات و این مثل معروف اشارت بدان باشد: کان یدیه الزابیان . و گاه مجموع این دو نهر و حوالی آن را زوابی و هر یک رازاب خوانند [ با حذف یاء ] همچنانکه بازی را گاه باز گویند. و زابیان را زابان نیز گویند. (اقرب الموارد). و رجوع به معجم البلدان و زاب در
زابلغتنامه دهخدازاب . (اِخ ) نهری است میان سوراء و واسط ونهر دیگری است نزدیک آن و بر هر واحد آن (زاب ها) روستائی است و هر دو روستا را زابان گویند و یا اصل زابیان است منسوب به زاب و عامه زابان گویند. (منتهی الارب ). ابن البلخی گوید: معنی زاب آن است که زوآب یعنی که زو، آورده است . اما از بهر ت
زوابیقلغتنامه دهخدازوابیق .[ زَ ] (ع اِ) ج ِ زیبق : و هم از باب این صنعت زوابیق را ارواح گفته اند و زرانیخ و کباریت را نفوس . (دانشنامه ٔ جهان ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).