آبشارلغتنامه دهخداآبشار. (اِ مرکب ) (از: آب ، ماء + شار، از شاریدن به معنی فروریختن ، سکب ) آب جوی ونهر بزرگ که از بلندی فروریزد. مصب . شَلاّ له . || سنگ مشبک که بر دهانه ٔ ناودانها نصب کنند.
آبشارفرهنگ فارسی عمید۱. (زمینشناسی) آب جوی یا رود که از جای بلند به پایین فروریزد.۲. (ورزش) در والیبال، تنیس، و پینگپنگ، نوعی ضربۀ محکم و سریع برای حمله و سرازیر کردن توپ.
آبشارفرهنگ فارسی معین( اِ.) 1 - رودی که در مسیر خود از بلندی به پایین فرو ریزد. 2 - سنگ مشبک که بر دهانة ناودان ها نصب کنند. 3 - یکی از حرکات حمله ای در والیبال و پینگ پنگ و تنیس ، پرش و زدن توپ از بالای تور به زمین حریف با زاویه ای تند. (فره ).
ابسارلغتنامه دهخداابسار. [ اِ ] (ع مص ) خراشیدن ریش (زخم ) را پیش از نضج آن . ناسور کردن ریش . || گشن دادن خرمابن پیش از وقت آن . || خواستن حاجت پیش از وقت . || غوره آوردن خرمابن . || غوره ٔ خرما آمیختن در نبید خرما. || کشتی در دریا بازایستادن . || کندن زمین به ستم گرفته .
آبشار 2spike 1واژههای مصوب فرهنگستاندر والیبال، پرش و زدن توپ از بالای تور به زمین حریف با زاویهای تند
آبشارهcascadeواژههای مصوب فرهنگستانسلسلهفعالیتهای پیوسته در پردازش دادهها که در آن انجام هر مرحله وابسته به وقوع مرحلۀ قبل است
آبشار 2spike 1واژههای مصوب فرهنگستاندر والیبال، پرش و زدن توپ از بالای تور به زمین حریف با زاویهای تند
آبشارهcascadeواژههای مصوب فرهنگستانسلسلهفعالیتهای پیوسته در پردازش دادهها که در آن انجام هر مرحله وابسته به وقوع مرحلۀ قبل است