زنجبیللغتنامه دهخدازنجبیل . [ زَ ج َ ] (اِخ ) چشمه ای است در بهشت . (ترجمان القرآن ) (مهذب الاسماء) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : و یسقون فیها کأساً کان مزاجها زنجبیلا. (قرآن 17/76).
زنجبیللغتنامه دهخدازنجبیل . [ زَ ج َ ] (ع اِ) می . (منتهی الارب ) (آنندراج ). می . شراب . (ناظم الاطباء). خمر. (اقرب الموارد). || بیخ نباتی است که بفارسی آنوجه و به هندی سونتهه نامند برگ آن شبیه به برگ نی ... (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام دوایی معروف و به این معنی معرب زنکویر است . (غیاث ). بی
زنجبیلفرهنگ فارسی عمیدگیاهی پایا، با برگهای دراز و باریک شبیه برگ نی، گلهایی خوشهای و زردرنگ، و ساقهای معطر که مزهای تند دارد و به عنوان ادویه و دارو به کار میرود.⟨ زنجبیل شامی: (زیستشناسی) = راسن
زنجبیلZingiberواژههای مصوب فرهنگستانسردهای از زنجبیلیان علفی ایستادۀ چندساله با حدود 70 گونه، بومی آسیای جنوب شرقی با ساقۀ باریک و نیمانند و برگهای سرنیزهای سبز براق که از زمینساقهای غدهای میرویند؛ گلهای آنها سبز مایل به زرد با لبهای ارغوانی و لکههای کرمرنگ و گلآذین مخروطی و کوچک و سنبلهای متراکم است که در تابستان از زمی
زنجبیللغتنامه دهخدازنجبیل . [ زَ ج َ ] (اِخ ) چشمه ای است در بهشت . (ترجمان القرآن ) (مهذب الاسماء) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : و یسقون فیها کأساً کان مزاجها زنجبیلا. (قرآن 17/76).
زنجبیللغتنامه دهخدازنجبیل . [ زَ ج َ ] (ع اِ) می . (منتهی الارب ) (آنندراج ). می . شراب . (ناظم الاطباء). خمر. (اقرب الموارد). || بیخ نباتی است که بفارسی آنوجه و به هندی سونتهه نامند برگ آن شبیه به برگ نی ... (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام دوایی معروف و به این معنی معرب زنکویر است . (غیاث ). بی
زنجبیلفرهنگ فارسی عمیدگیاهی پایا، با برگهای دراز و باریک شبیه برگ نی، گلهایی خوشهای و زردرنگ، و ساقهای معطر که مزهای تند دارد و به عنوان ادویه و دارو به کار میرود.⟨ زنجبیل شامی: (زیستشناسی) = راسن
زنجبیلZingiberواژههای مصوب فرهنگستانسردهای از زنجبیلیان علفی ایستادۀ چندساله با حدود 70 گونه، بومی آسیای جنوب شرقی با ساقۀ باریک و نیمانند و برگهای سرنیزهای سبز براق که از زمینساقهای غدهای میرویند؛ گلهای آنها سبز مایل به زرد با لبهای ارغوانی و لکههای کرمرنگ و گلآذین مخروطی و کوچک و سنبلهای متراکم است که در تابستان از زمی
زنجبیللغتنامه دهخدازنجبیل . [ زَ ج َ ] (اِخ ) چشمه ای است در بهشت . (ترجمان القرآن ) (مهذب الاسماء) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : و یسقون فیها کأساً کان مزاجها زنجبیلا. (قرآن 17/76).
زنجبیللغتنامه دهخدازنجبیل . [ زَ ج َ ] (ع اِ) می . (منتهی الارب ) (آنندراج ). می . شراب . (ناظم الاطباء). خمر. (اقرب الموارد). || بیخ نباتی است که بفارسی آنوجه و به هندی سونتهه نامند برگ آن شبیه به برگ نی ... (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام دوایی معروف و به این معنی معرب زنکویر است . (غیاث ). بی
زنجبیلفرهنگ فارسی عمیدگیاهی پایا، با برگهای دراز و باریک شبیه برگ نی، گلهایی خوشهای و زردرنگ، و ساقهای معطر که مزهای تند دارد و به عنوان ادویه و دارو به کار میرود.⟨ زنجبیل شامی: (زیستشناسی) = راسن
عسل زنجبیللغتنامه دهخداعسل زنجبیل . [ ع َ س َ ل ِ زَ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مربی به زنجبیل است . (از فهرست مخزن الادویة). و رجوع به زنجبیل شود.
زنجبیلZingiberواژههای مصوب فرهنگستانسردهای از زنجبیلیان علفی ایستادۀ چندساله با حدود 70 گونه، بومی آسیای جنوب شرقی با ساقۀ باریک و نیمانند و برگهای سرنیزهای سبز براق که از زمینساقهای غدهای میرویند؛ گلهای آنها سبز مایل به زرد با لبهای ارغوانی و لکههای کرمرنگ و گلآذین مخروطی و کوچک و سنبلهای متراکم است که در تابستان از زمی