داماس تیملغتنامه دهخداداماس تیم . (اِخ ) پسر کان دول یکی از معروفترین کسانی که پس از فرماندهان بحریه خشایارشا در لشکرکشی بیونانی نامش درخورذکر بوده است . رجوع به ایران باستان ج 1 ص 742 شود.
داماشلغتنامه دهخداداماش . (اِخ ) دهی جزء بلوک خورگام دهستان عمارلو بخش رودبار شهرستان رشت . واقع در 36هزارگزی خاور رستم آباد و 48هزارگزی رودبار و 22هزارگزی دیلمان .کوهستانی است و سردسیر و سکنه
داماز اوللغتنامه دهخداداماز اول . [ زِ اَوْ وَ ] (اِخ ) (سن ) پاپ مسیحی از 366 تا 384 م . . ذکران وی دوم دسامبر است .
پلی داماسلغتنامه دهخداپلی داماس . [ پ ُ ] (اِخ ) پهلوانی در اساطیر یونانی از اهالی تسالی . وی زور و نیروئی شگرف و عظیم داشت و هنگامی که قصد کرد صخره ٔ عظیمی را که افتادن میخواست از سقوط بازدارد در زیر صخره بماند و بمرد.
پلی داماسلغتنامه دهخداپلی داماس . [ پ ُ ] (اِخ ) پهلوانی در اساطیر یونانی از اهالی تسالی . وی زور و نیروئی شگرف و عظیم داشت و هنگامی که قصد کرد صخره ٔ عظیمی را که افتادن میخواست از سقوط بازدارد در زیر صخره بماند و بمرد.
الکیداماسلغتنامه دهخداالکیداماس . [ اَ ] (اِخ ) السیداماس . خطیب یونان قدیم و شاگرد گرگیاس . وی در 424 ق . م . زنده بوده است . از او تنها دو خطبه در دست است . و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 1 ص 334</span