زدودهلغتنامه دهخدازدوده . [ زِ / زُ دو دَ / دِ ] (ن مف ) صیقل شده و روشن شده و جلاداده . (ناظم الاطباء). پاک شده و پاکیزه شده . صیقل یافته . محوشده (غم و مانند آن ). (فرهنگ فارسی معین ) : یکی مرد بُ
زدودهفرهنگ فارسی عمیدپاکشده؛ جلاداده؛ شفاف: ◻︎ می آورد و نار و ترنج و بهی / زدوده یکی جام شاهنشهی (فردوسی: ۳/۳۰۵).
گندزدودهلغتنامه دهخداگندزدوده . [ گ َ زَ / زِ / زُ دو دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) ضدعفونی شده . (واژه های مصوبه ٔ فرهنگستان ).
بزدودهلغتنامه دهخدابزدوده . [ ب ِ زَ /زِ / زُ / ب ِزْ دو دَ / دِ ] (ن مف ) (از: ب + زدوده )زدوده شده . صیقلی شده . رجوع به بزدودن و زدودن شود.
بافتزدودهdecontextualizedواژههای مصوب فرهنگستانواژه یا عبارت بیرونکشیدهشده از متن متـ . بیبافتشده
روغن کرچک آبزدودهdehydrated castor oilواژههای مصوب فرهنگستانگلیسرید کربوکسیلیکاسید دارای چند پیوند دوگانه که از گرم کردن روغن کرچک تا سیصد درجۀ سلسیوس در مجاورت یک کاتالیزگر به دست میآید