روضه خوانلغتنامه دهخداروضه خوان . [ رَ ض َ / ض ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) کنایه از کسی که در عاشورا روضةالشهدا بر سر منابر بخواند. (از آنندراج ). کسی که شغل و پیشه ٔ وی خواندن روضه باشد. (ناظم الاطباء). آنکه ذکر مصائب حضرت حسین و دیگ
روضه خوانفرهنگ فارسی عمیدآنکه در مجالس سوگواری و عزاداری ذکر مصیبت امام حسین و کربلا میکند؛ کسی که کارش خواندن روضه است.
روضه خوانفرهنگ فارسی معین( ~. خا) [ ع - فا. ] (ص فا.) شخصی معمولاً در لباس روحانی که کارش خواندن روضه است .
چرویدهلغتنامه دهخداچرویده . [ چ َرْ دَ / دِ ] (ن مف /نف ) اسم مفعول از «چرویدن ». چاره جستن را گَشته و دیده [ کذا ] . (فرهنگ اسدی چ اقبال ص 456). چاره . جستن را گشتن . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوا
روضهلغتنامه دهخداروضه . [ رَض َ / ض ِ ] (اِخ ) میان نسق شامی و نسق یمانی از کواکب ثابته را روضه خوانند یعنی باغچه . (از التفهیم ).
رودهلغتنامه دهخداروده . [ دَ ] (اِخ ) شهرکی است [ از جبال ] انبوه و آبادان و با نعمت بسیار و خرم و هوای درست و راه حجاج خراسان . (حدود العالم ).
رودهلغتنامه دهخداروده . [ دَ ] (اِخ ) محله ای بوده است به ری . (انساب سمعانی ). قریه ای بوده است به ری و عمروبن معدی کرب بهنگام بازگشت از ری بدانجا بمرد و این میرساند که روده نه محله بلکه دیهی است از دیههای ری ، و حارث بن مسلم روذی رازی بدین دیه منسوب است . (از معجم البلدان ).
رودهلغتنامه دهخداروده . [ دَ / دِ ] (اِ) امعای گوسفند و غیره . (برهان قاطع). سرگین دان مردم و جانوران . (شرفنامه ٔ منیری ). لوله های درازی که در شکم انسان و حیوان است و مجرای غذا و اسباب هضم آن است . (فرهنگ نظام ). روده آلت دفع فضله است . آفریدگار تبارک و تعا
روضه خوانیلغتنامه دهخداروضه خوانی . [ رَ ض َ /ض ِ خوا / خا ] (حامص مرکب ) عمل روضه خوان . سوگواری وعزاداری حضرت سیدالشهداء و برپاداری عزای آن حضرت . (از ناظم الاطباء). و رجوع به روضه خوان و روضه شود.
خوانفرهنگ فارسی معین( ~.) 1 - ریشة «خواندن ». 2 - (ص فا.) در ترکیب به معنی «خواننده » آید: تعزیه - خوان ، روضه خوان و مانند آن .
خوانفرهنگ فارسی عمید۱. = خواندن۲. خواننده (در ترکیب با کلمه دیگر): آوازهخوان، روزنامهخوان، روضهخوان، قرآنخوان.
ذاکرفرهنگ فارسی معین(کِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - ذکرکننده ، یادکننده . 2 - آن که ذکر مصیبت سیدالشهداء و اهل بیت را کند، روضه خوان .
روضهلغتنامه دهخداروضه . [ رَض َ / ض ِ ] (اِخ ) میان نسق شامی و نسق یمانی از کواکب ثابته را روضه خوانند یعنی باغچه . (از التفهیم ).
روضهلغتنامه دهخداروضه . [ رَ ض َ ] (اِخ ) نام رودخانه ای که در دهستان روضه چای بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه جاری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4). و رجوع به روضه چای شود.
روضهلغتنامه دهخداروضه . [ رَ ض َ / ض ِ ] (ع اِ) نوحه سرایی بر مصائب اهل بیت رسول (ص ) به نثر. مأخوذ از روضةالشهداء تألیف ملاحسین واعظ کاشفی ،مقابل تعزیه که نوحه سرایی به نظم است . (از یادداشت مؤلف ). ذکر مصیبت حضرت حسین . ملاحسین کاشفی معاصر سلطان حسین بای
روضهلغتنامه دهخداروضه . [ رَ ض / ض ِ ] (اِخ ) میان منبر و مقبره ٔ حضرت رسول (ص ) مکانی است که نام آنرا روضه گویند به استناد روایتی که از حضرت است . ناصرخسرو گوید : میان مقبره [ مقبره ٔ حضرت رسول ص ] و منبر هم حظیره ای است از سنگهای رخا
روضهفرهنگ فارسی عمید۱. [مجاز] مطالب و اشعاری که در سوگواری و عزاداری بالای منبر میخوانند. Δ مٲخوذ از نام کتاب «روضةالشهدا» تٲلیف ملاحسین کاشفی، از علما و وعاظ دورۀ تیموریان که آن را در سال ۹۰۸ هجری قمری دربارۀ وقایع کربلا و شهادت حضرت امام حسین تٲلیف کرده.٢. [مجاز] جلسهای که برای خواندن این سوگواری برگزا
روضهلغتنامه دهخداروضه . [ رَض َ / ض ِ ] (اِخ ) میان نسق شامی و نسق یمانی از کواکب ثابته را روضه خوانند یعنی باغچه . (از التفهیم ).
روضهلغتنامه دهخداروضه . [ رَ ض َ ] (اِخ ) نام رودخانه ای که در دهستان روضه چای بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه جاری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4). و رجوع به روضه چای شود.
روضهلغتنامه دهخداروضه . [ رَ ض َ / ض ِ ] (ع اِ) نوحه سرایی بر مصائب اهل بیت رسول (ص ) به نثر. مأخوذ از روضةالشهداء تألیف ملاحسین واعظ کاشفی ،مقابل تعزیه که نوحه سرایی به نظم است . (از یادداشت مؤلف ). ذکر مصیبت حضرت حسین . ملاحسین کاشفی معاصر سلطان حسین بای
روضهلغتنامه دهخداروضه . [ رَ ض / ض ِ ] (اِخ ) میان منبر و مقبره ٔ حضرت رسول (ص ) مکانی است که نام آنرا روضه گویند به استناد روایتی که از حضرت است . ناصرخسرو گوید : میان مقبره [ مقبره ٔ حضرت رسول ص ] و منبر هم حظیره ای است از سنگهای رخا
کلان روضهلغتنامه دهخداکلان روضه .[ ک َ رَ / رُو ض َ / ض ِ ] (اِخ ) کنایه از حضرت رسالت پناه محمدی صلوات اﷲ علیه وآله است . (برهان ). از القاب آن حضرت صلی اﷲ علیه و آله است . (ناظم الاطباء).