بخاللغتنامه دهخدابخال . [ ب َ خا / ب َخ ْ خا ] (ع ص ) سخت زفت . (یادداشت مؤلف ). سخت بخیل . (از اقرب الموارد). مرد سخت بخیل . (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). مرد زفت سخت بخیل .
بالگویش بختیاری1. بال؛ 2. آستین؛ 3. بازو. bâl-e piran-om derda>:آستین پیراهنم پاره شده است؛ bâl-e arus-e beger:بازوى عروس را بگیر> .
a posterioriدیکشنری انگلیسی به فارسیa posteriori، از مخلوق بخالق پی برده، استقرایی، از معلول بعلت رسیده، استنتاجی، با استدلال قیاسی
aposterioriدیکشنری انگلیسی به فارسیآپوستیری، از مخلوق بخالق پی برده، استقرایی، از معلول بعلت رسیده، استنتاجی، با استدلال قیاسی
حکیم آل مروانلغتنامه دهخداحکیم آل مروان . [ ح َ م ِ ل ِ م َرْ ] (اِخ ) لقبی است که عرب بخالدبن یزیدبن معاویة دهد.