روتیلغتنامه دهخداروتی . (حامص ) لوتی . برهنگی . لختی . عوری . عریانی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به روت و رت شود.
روتالغتنامه دهخداروتا. [ ] (اِخ ) یا روثا. رودی است بر جنوب روس ، و از کوهی که برسرحد است میان بجناک و مجغری و روس برود، آنگه اندرمیان حد روس افتد و به صقلاب رود، آنگه به شهر خردآب رسد از صقلاب و اندر کشتها و گیاه خوارهای ایشان بکارشود. (از حدود العالم چ دانشگاه ص 4
روتیگلانولغتنامه دهخداروتیگلانو. [ ن ُ ] (اِخ ) شهری است در ایالت باری از کشور ایتالیا واقع در 17هزارگزی باری .
روتینواژهنامه آزادکاری که به طور منظم یا به طور معمول و مکرر انجام می شود کاری که به طور معمول و مکرر انجام میشود
برهنگیلغتنامه دهخدابرهنگی . [ ب ِ رَ / ب َ رَ ن َ/ ن ِ / ب ِ هََ ن َ / ن ِ ] (حامص ) برهنه بودن . رود و روت و لخت بودن . عریانی . (آنندراج ). بی پوشاکی . (ناظم
روتیگلانولغتنامه دهخداروتیگلانو. [ ن ُ ] (اِخ ) شهری است در ایالت باری از کشور ایتالیا واقع در 17هزارگزی باری .
روتینواژهنامه آزادکاری که به طور منظم یا به طور معمول و مکرر انجام می شود کاری که به طور معمول و مکرر انجام میشود
حامد جبروتیلغتنامه دهخداحامد جبروتی . [ م ِ ج َ ] (اِخ ) ابن محمود جبروتی ، مکنی به ابومحمد، ساکن مکه . علم و عبادت بدو بکمال رسید. وی بسال 962 هَ . ق . وفات کرد و شیخ عبدالعزیز زمزمی قصیده ای در رثاء او سروده که مطلع آن این است :ایها الغافل الغبی تنبه ان با
زاگروتیلغتنامه دهخدازاگروتی . (اِخ ) یکی از شهرهای ایران و مسکن مادها بوده است . مرحوم رشید یاسمی آرد: در کتیبه های آشوری عهد مادی نام ولایت پارسوا و شهر زاگروتی مادهای توانا و بزرگ و سرزمین نیشائی را می یابیم . || به اعتقاد مورخان ، زاگروتی همان ساگارتی است که هردوت ذکر نموده و آن را یکی از طوا
ساروتیلغتنامه دهخداساروتی . (اِخ ) (...ترخانی ) طایفه ای از ایلات ترک ، از اعقاب حکام ترخان ، و جزو قبائلی است که استندار جلال الدین اسکندر [ 731 - 761 ] به ری و شهریار و بسال 809 هَ . ق . میرز
قیروتیلغتنامه دهخداقیروتی . [ ق َ ] (معرب ، اِ) موم روغن . (برهان ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || بعضی گویند مرهمی باشدکه آن را از گل سرخ و اکلیل الملک و زعفران و کافورو موم سازند. (منتهی الارب ) (برهان ). نخست روغن گرم باید کرد و موم در وی گداختن ، و در ده درم روغن دو درم موم