رمارملغتنامه دهخدارمارم . [ رَ رَ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) از هر گونه بود. (فرهنگ اسدی ) (اوبهی ). گوناگون . (برهان ) : گویند که فرمانبر جم گشت جهان پاک دیو و پری و خلق و دد و دام رم
رمارمفرهنگ انتشارات معین(رَ رَ) (ق مر.) 1 - دسته دسته ، گروه گروه . 2 - مقابل ، برابر. 3 - پیاپی ، پی در پی .
رمارمفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. گلهگله.۲. دستهدسته؛ گروهگروه.۳. پیدرپی؛ پیاپی.۴. گوناگون: ◻︎ گویند که فرمانبر جم بود جهان پاک / دیو و پری و دام و دد و خلق رمارم (عنصری: ۲۰۲).۵. مقابل.۶. ب
رماملغتنامه دهخدارمام . [ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ رَمیم . (دهار). || ج ِ رِمّة. (از اقرب الموارد). || حبل رمام ؛ رسن پوسیده . (منتهی الارب ) (المنجد). رسن کهنه و پوسیده . (آنندراج )
رماملغتنامه دهخدارمام . [ رُ ] (ع ص ، اِ) پوسیده . (المنجد). || استخوان پوسیده . (اقرب الموارد) (المنجد). رمیم .
رمامةلغتنامه دهخدارمامة. [ رُ م َ ] (ع اِ) آنچه بدان روز گذارند. (منتهی الارب ). روزی بخور و نمیر (در تداول عامه ). رجوع به رماق شود.
رمراملغتنامه دهخدارمرام . [ رَ ] (ع اِ) درختی است . (مهذب الاسماء). یک قسم درخت است . (ناظم الاطباء). || گیاهی است تیره گون . (آنندراج ). گیاهی است بهاری . (ناظم الاطباء) (از اقر
رمرملغتنامه دهخدارمرم . [ رَ رَ ] (ع اِ) قرطم بری یا قرصف است . (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ). رمرام . رجوع به رمرام شود.
فرمان برلغتنامه دهخدافرمان بر. [ ف َ مام ْ ب َ ] (نف مرکب ) فرمان بردار. مطیع. (یادداشت به خط مؤلف ) : عید تو فرخ و ایام تو ماننده ٔعیدخلق فرمان بر و تو بر همگان فرمانران . فرخی .گ
پریلغتنامه دهخداپری . [ پ َ ] (اِ) موجود متوهم صاحب پر که اصلش از آتش است و بچشم نیاید وغالباً نیکوکار است بعکس دیو که بدکار باشد. فرشته ،مقابل دیو. همزاد. جان . جن . جنی . جِن
پاکلغتنامه دهخداپاک . (ص ) طاهر. طاهرة. طهور. نمازی . طیّب . طیّبة. نقی ّ. نقیّة. زَکی . بی آلایش .مُطیَّب . مُطَهّر. مُنَقّح . پاکیزه . نظیف . نظیفة. مهذّب . مهذّبة. نزه . نَز
رماملغتنامه دهخدارمام . [ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ رَمیم . (دهار). || ج ِ رِمّة. (از اقرب الموارد). || حبل رمام ؛ رسن پوسیده . (منتهی الارب ) (المنجد). رسن کهنه و پوسیده . (آنندراج )
رماملغتنامه دهخدارمام . [ رُ ] (ع ص ، اِ) پوسیده . (المنجد). || استخوان پوسیده . (اقرب الموارد) (المنجد). رمیم .