رقوبلغتنامه دهخدارقوب . [ رَ ] (ع ص )زنی که جهت میراث چشم بر مرگ شوهر دارد. (ناظم الاطباء). زنی که چشم بر مرگ شوی دارد بجهت میراث . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مرد یا زنی که او را بچه نزید. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). آنکه فرزند او بنماند. (یادداشت مؤلف ). مرد یا زنی که فرزند او
رقوبلغتنامه دهخدارقوب . [ رَ ] (ع مص ) یا رُقوب . رقابة. (ناظم الاطباء). رِقبَة. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به رقابة و رقِبَة. رِقبان و رَقَبَه شود.
رقوبلغتنامه دهخدارقوب . [ رُ ] (ع مص ) رَقوب . رقابة. (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). چشم داشتن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (ترجمان القرآن چ دبیرسیاقی ). رَقبَة. (منتهی الارب ). رجوع به رقابة و رقبة و دیگر مصادر مترادف آن شود. || راه نگاه داشتن . (المصادر ز
رکوبلغتنامه دهخدارکوب . [ رُ ] (ع مص ) برنشستن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن چ دبیرسیاقی ص 3) (آنندراج ). اشتر برنشستن . (دهار) (از اقرب الموارد). سوار شدن . (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ).رَکب . (ناظم الاطباء) <s
رکوبلغتنامه دهخدارکوب . [ رَ ] (ع ص ، اِ) ستور برنشستنی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنچه برنشست را شاید. (دهار). ستوری که لایق سواری باشد. (غیاث اللغات ). ستور برنشستنی و آماده برای سواری . (ناظم الاطباء).آنچه نشست را شاید. (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 53</s
رکوبلغتنامه دهخدارکوب . [ رُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ راکِب . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به راکب شود. || ج ِ رَکب . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به رکب شود.- رکوب کوسج ؛ نام جشنی مر ایرانیان را. کوسه برنشین . جشن کوسه برنشین . (ناظم الاطباء). رجوع به کوسه برنشین
قرقوبلغتنامه دهخداقرقوب . [ ق ُ ] (اِخ ) شهری است از اعمال کسکر که بین واسط و بصره و اهواز واقع است . (معجم البلدان ). صاحب قاموس آن را از توابع کسکر دانسته ، و آن سرزمینی است که قصبه ٔ آن واسط است . فاضلی گوید: واسط شهری بوده که حجاج بن یوسف آن را بنیادکرده در میان کوفه و بصره و به همین جهت ب
ام الرقوبلغتنامه دهخداام الرقوب . [ اُم ْ مُرْ رَ ] (ع اِ مرکب ) بلا و سختی . (منتهی الارب ). داهیه . (اقرب الموارد ذیل رقب ).
عرقوبدیکشنری عربی به فارسیگياهان پنيرک , شاهدانه صحرايي , ختمي , پس زانو , پي بردن , لنگ کردن , اذيت کردن , ران خوک
عرقوبلغتنامه دهخداعرقوب . [ ع ُ ] (اِخ ) (یوم الَ ...) از ایام و جنگهای عرب است . (از معجم البلدان ).